خلاصة:
یکی ازمباحث مهم دریک علم، بررسی رابطه آن علم باعلوم دیگراست. ازآنجاکه موضوع فلسفه وعرفان «وجود»
یا «موجود» است، بررسی تمایزوتشابهات این دوعلم ضروری است تاازتداخل مباحث جلوگیری شده ونوع ارتباط این دو
نیزروشن گردد. این نوشتار، بااستفاده ازروش کتابخانهای به دنبال شرح وتبیین تفاوت وشباهتهای این دوعلم میباشد.
فلسفه به احکام کلی وجودمیپردازد. حال اگرهمه این ویژگیها، یعنی احکام کلی همه یااکثرموجودات، ونیزاحکام جزئی
همه موجودات دریک علم جمع گردد، این علم همان «فلسفه» به معنای عام است که شامل همه علوم حقیقی میگردد، و
میتواندفلسفه اعم، درمقابل فلسفه اخص، نامیده شود. موضوع فلسفه اعم عبارت از «مطلق وجود»، یعنی همه موجودات و
همه احکام، چه احکام کلی وچه احکام جزئی، ولی موضوع فلسفه اخص، «موجودمطلق» است که به هرموجودی تنهااز
نظراحکام کلی وعام آن میپردازدوشامل احکام جزئی موجودات نمیگردد. درواقع، احکام جزئی هرموجوددرعلم خاصی
مثل فیزیک، ریاضی، زیست شناسی وحتی خداشناسی بررسی میشود. حال اگرموضوععرفان، خداوندباشدوعقیده عرفا
این باشدکه وجودمنحصردرحضرت حق است وهمه این عالم مظاهروتجلیات این حقیقت واحدهستند، آنگاه همه
علوم درواقع توصیف گرحق تعالی خواهندشد. ازاین رومیتوان موضوع عرفان را «مطلق الوجود» برشمرد؛ بااین توضیح،
عرفان همچون فلسفه اعم خواهدبودکه تنهاتفاوتش باآن، درنوع نگاهش به هستی میباشد
Investigation of the relationship between a science and the others
is among the impotent topics in that arena. Since “existence” or “existent”
are raised as the subject of philosophy and mysticism, it is
necessary to investigate the differences and similarities between
these two sciences in order to avoid confusions and clarify the relationship
between them. This is a desk study, in which the differences
and similarities between these two sciences are described and
explained. General rules of existence are discussed in philosophy. If
all of these characteristics including the general rules related to all
or most of the existents and also the minor rules for all existents are
put together in one single science, this can be called general “philosophy”
that includes all natural sciences. It can also be referred as
general philosophy vs. specific philosophy. General philosophy includes
“absolute being”, i.e. all creatures and all general and minor
rules, while the specific philosophy is “the absolute” and only studies
the existent in respect to general rule, and it does not cover the
minor rules. In fact, the minor rules of each existent is investigated
in a specific science such as physics, mathematics, biology, or even
theology. Now, if God is the subject of mysticism and the mystics
believe that the existence is limited to God (Al-Haqq) and the whole
universe is the symbol and glory of this unique truth, all sciences
are in fact describing the supreme God (Al-Haqq). Therefore, mysticism
can be considered as “the absolute”; that’s why mysticism is
as general as philosophy and the only difference is in their .viewpoint
on the existence.
ملخص الجهاز:
حال اگر همه اين ويژگي ها، يعني احکام کلي همه يا اکثر موجودات ، و نيز احکام جزئي همه موجودات در يک علم جمع گردد، اين علم همان «فلسفه » به معناي عام است که شامل همه علوم حقيقي مي گردد، و مي تواند فلسفه اعم ، در مقابل فلسفه اخص ، ناميده شود.
موضوع فلسفه اعم عبارت از «مطلق وجود»، يعني همه موجودات و همه احکام ، چه احکام کلي و چه احکام جزئي ، ولي موضوع فلسفه اخص ، «موجود مطلق » است که به هر موجودي تنها از نظر احکام کلي و عام آن مي پردازد و شامل احکام جزئي موجودات نمي گردد.
حال اگر همه اين ويژگي ها، يعني احکام کلي همه يا اکثر موجودات ، و نيز احکام جزئي همه موجودات همچون چوب در يک علم جمع گردد، اين علم همان «فلسفه » به معناي عام است که شامل همه علوم حقيقي مي گردد، و به فلسفه اعم در مقابل فلسفه اخص قابل نام گذاري است .
در اين زمينه ، به اختصار بايد گفت تمام بحث هاي فلسفي (به معناي خاص مورد نظر در فلسفه اسلامي )، مورد بررسي عرفان نظري نيز قرار مي گيرد؛ با اين تفاوت که عارف به همه هستي با ديد حقاني مي نگرد و آنها را جلوه ها، شئون و احوال ذاتي حق تعالي مي يابد.
در اين زمينه ، به اختصار بايد گفت تمام بحث هاي فلسفي (به معناي خاص مورد نظر در فلسفه اسلامي )، مورد بررسي عرفان نظري نيز قرار مي گيرد؛ با اين تفاوت که عارف به همه هستي با ديد حقاني مي نگرد و آنها را جلوه ها، شئون و احوال ذاتي حق تعالي مي يابد.