خلاصة:
هر چند فون هایک را جزء منکرین ثابت قدم عدالت بهشمار میآورند، اما این نظر چندان دقیق نیست. هایک نهادگرایی است که بر اهمیت بسیار قواعد انتزاعی در اداره جوامع آزاد به منظور حل مسأله هماهنگی در اقتصاد تاکید میکند. عدالت توزیعی با چنین قواعدی درتعارض قرار گرفته و به ایجاد جوامع قبیلهای فاقد ثروت ختم میشود چرا که با به شکست کشاندن هماهنگی موجب عدم کارایی میشود. این روش نظریهپردازی در بسیاری از نظریههای عدالت حتی در مشهورترین آنها مغفول مانده زیرا نحوه تعاملات افراد در جامعه یعنی نحوه کار اجتماعی و آنچه به صلاح و فساد آن منجر میشود را چندان موردتوجه قرار نمیدهند. در عین حال نقدهایی به این نظریه وارد است از جمله: سادهسازیهای بیش از حد نظریه هایک به دلیل سادهانگاری در مورد ماهیت انسان و جوامع ساخت انسان، عدم توجه به شکلگیری گروههای ذینفع در اقتصاد، دشواری شناخت قواعد عادلانه بازی، عدم توجه به تأثیر منفی نابرابریهای زیاد بر نظم اجتماعی، درنظرنگرفتن امکان وجود قواعد توزیعی مربوط به خود بازی و در نهایت عدم امکان تصمیمگیری بازیگران جامعه آزاد در مورد قواعد لایههای عمیق جامعه که سایر قواعد در بستر آن شکل میگیرند.
Social justice is one of the most widely used concepts in the social sciences and at the same time one of the most challenging. One end of the spectrum of theorizing is for the deniers and the other for the egalitarians. Although von Hayek is considered as one of the steadfast deniers of justice, this view is not very accurate. The study of the cycles of intellectual life and the understanding of the theory of justice in the context of these cycles makes it clear that he should be considered as an institutionalist who emphasizes the importance of very abstract rules in governing free societies to solve the problem of harmony in economics. Distributive justice conflicts with such rules and leads to the creation of wealthy tribal communities because it causes inefficiency by failing to harmonize the economy. This method of theorizing has been neglected in many theories of justice, even in the most famous ones, because they do not pay much attention to the way people interact in society. At the same time, there are criticisms of this theory, including its lack of attention to the formation of interest groups in the economy, market failures, difficulty in recognizing fair rules of the game, and lack of attention to the negative impact of large inequalities on social order.
ملخص الجهاز:
درعینحال، نقدهایی به این نظریه وارد است؛ ازجمله سادهسازیهای بیش از حد نظریۀ هایک بهدلیل سادهانگاری درمورد ماهیت انسان و جوامع ساخت انسان، بیتوجهی به شکلگیری گروههای ذینفع در اقتصاد، دشواری شناخت قواعد عادلانۀ بازی، بیتوجهی به تأثیر منفی نابرابریهای زیاد در نظم اجتماعی، درنظرنگرفتن امکان وجود قواعد توزیعی مربوط به خود بازی، و درنهایت عدم امکان استادیار، گروه معارف اهل بیت علیهمالسلام، دانشآموختۀ اقتصاد، عضو هیئت علمی، دانشگاه اصفهان اصفهان، ایران (نویسندۀ مسئول)، v.
در یک گروه یا جامعه چرا و چگونه باید منافع و هزینهها را بین افراد تقسیم کرد که منصفانه و عادلانه باشد؟ آیا برابری، مساوات، نیاز (equity, equality, need)، یا اصل دیگری را باید برای تخصیصها بهکار گرفت؟ بهیقین، پاسخدادن به این سؤالات دشوار است، اما جوابدادنی است و این مسیری بوده است که برخی از بزرگترین اندیشمندان تمدن غرب ازجمله افلاطون، ارسطو، هابز، لاک، هیوم، روسو، کانت، هگل، مارکس، میل، و رالز در آن گام نهادهاند (Jost and Kay 2010).
گسترۀ این آزادی بهنحوی است که دخالت دولت در اقتصاد بهبهانۀ تأمین عدالت اجتماعی آن را مخدوش میکند و درنتیجه، باعث ضربهزدن به رشد اقتصادی و ثروت نیز میشود.
این نوع عدالت به بررسی تخصیصهای پس از تولید بین افراد جامعه میپردازد و نه به تخصیصهای ناشی از فرایند تولید، درحالیکه دومی میتواند موضوع عدالت واقع شود، اولی از دایرۀ عدالت خارج است، زیرا از نظر هایک «عدالت از اوصاف رفتار انسانی است» (هایک 1392: 53) و نه وصف نتایج این رفتار و هدف قانون، باید ایجاد زمینه و انگیزه برای رفتارهای عادلانه باشد (Hayek 1976: 32).