خلاصة:
سهراب سپهری و والتر دولامر در دورهای پرتلاطم از تاریخ کشورشان زندگی میکنند. در این شرایط، اکثریت شاعران و نویسندگان، مسائل و مطالبات سیاسی و اجتماعی را دستمایۀ خلق آثار ادبی قرار میدهند؛ اما این دو شاعر، نوعی رمانتیسم معتدل را در پیش گرفتهاند و با پرداختن به تجربیات عاطفی، تمایل چندانی به آن تحولات نشان نمیدهند. همین گرایش متمایز سبب میشود برخی از منتقدان و شاعران، آنها را به عدم «تعهد اجتماعی» و «احساس مسئولیت» در برابر همنوعان متهم کنند؛ اما اشعار انساندوستانۀ این دو شاعر، این مدعا را با تردید روبهرو میکند. از اینرو، ما در این تحقیق تلاش کردهایم چرایی این گرایش را براساس مؤلفههای نظریهای با عنوان «سازوکار دفاعی» بررسی کنیم که با ابعاد این گرایشِ متمایز قابل انطباق است. ما در خلال این گزارش درمییابیم که ظاهراً این ناهمسویی با جریان فکری غالب، در اثر نوعی «سازوکار دفاع روانی» باشد که بهواسطۀ یک فرایند ناخودآگاه در قالب آثار ادبی این دو شاعر بروز کرده است.
Walter de la Mare and Sohrab Sepehri live in turbulent periods of contemporary histories of their countries. In these circumstances, many of their contemporaries draw on political demands and social issues as inspiration to create literary works. These two, however, follow a kind of mild Romanticism and are more concerned with emotional experiences rather than social and political developments. This tendency causes some critics to accuse them of a "lack of social commitment" and "irresponsibility" for fellow human beings, but these poets' humanitarian poems cast doubt on such claims. The main purpose of this paper is to try to probe into the reasons involved in the formation of these poets' Romantic tendencies. To do so, we have deployed Freud's "Psychological Defense Mechanisms". The compatibility of the poems with many components of this theory suggests that such divergence from the dominant intellectual trend, could be a subconscious "psychological defense mechanism" manifested in these poems.
ملخص الجهاز:
comتاريخ دريافت : ١٤٠١/٠١/٠١ تاريخ پذيرش : ١٤٠١/٠٥/٠٥ مقدمه ايــن تحقيــق بــا ايــن پرســش آغــاز مي شــود کــه آيــا مي تــوان ســپهري و دولامــر را دو شــاعر غيرمتعهــد و و بي توجــه نســبت بــه مســئوليت هاي اجتماعــي خــود بـه شـمار آورد؟ چراکـه ايـن دو شـاعرـ بـا وجـود آنکـه در دورٔە رونـق شـعر اعتراضـي و اجتماعـي مي زيسـتندـ بـا پرداختـن بـه تجربيـات شـخصي و عاطفـي ، تمايـل چندانـي بـه اين گونــه اشــعار نشــان نمي دهنــد.
طبعـاً بـراي يافتـن علـل اصلـي ِ ايـن تفـاوت گرايـش نمي تـوان بـه دنبـال عوامـل بيرونـي (اجتماعـي ) بـود؛ زيـرا در حالـت طبيعــي ، ايــن دو شــاعر نيــز ماننــد هم قطــاران خــود بــه شــعر اجتماعــي و اعتراضــي روي مي آوردنــد؛ بنابرايــن فرضيــۀ اوليــۀ ايــن تحقيــق ايــن اســت کــه ايــن تمايــز در گرايــش ، «ريشــه هاي روانــي » دارد.
پرسش هاي تحقيق پژوهـش پيـش رو مي کوشـد تـا ضمـن بررسـي اشــعار سـپهري و دولامـر بـر پايـۀ نظريـۀ روان کاوي «سـاز و کارهـاي دفـاع روانـي » زيگمونـد فرويـد، پاسـخي مناسـب بـراي ايــن پرســش ها بيابــد کــه : علــل و عوامــل «روانــي » شــکل گيري گرايــش فکــري و ادبــي سـپهري و دولامـر (بـا توجـه بـه شـواهد موجـود در شعرشـان ) کدامنـد؟ و آن گاه مطابـق بـا ايـن نمودهـا، آيـا مي تـوان گرايـش فکـري ايـن دو شـاعر را ناشـي از عـدم تعهـد اجتماعـي و سياسـي آن هـا دانسـت ؟ سهراب سپهري سـپهري بـا مجموعـۀ مـرگ رنـگ وارد دنيـاي شـاعري شـد کـه صبغـۀ اجتماعـي و ديـد نيمايـي داشـت (شـمس لنگـرودي ١٣٧٧، ج ٤: ٢١٧)؛ امـا پـس از مدتـي شـعر سـپهري رنـگ و بـوي عرفانـي يافـت و رمانتيسـم نيـز در آن تقويـت شـد.