خلاصة:
اعتقاد به مخفی و محجوب بودنِ اولیاءالله از چشمِ اغیار، یکی از معدود مسائل مورد اتفاق، در بین اهلِ تصوّف است. باور به این نکته که اولیا در زیرِ قبابِ حق مستور هستند، و تا ارادۀ خداوند، و همچنین خواستِ ولیّ در کار نباشد، کسی از وجودِ ایشان باخبر نخواهد شد، باوری رایج و پذیرفته شده در تصوّف و عرفان اسلامی بهشمار میآمده است. مستند اهل عرفان در پایبندی به این باور، حدیثِ قُدسی «اولیایی تَحتَ قِبابی لا یَعرفُهُم غَیری» است. موضوعی دیگر که در ادامۀ همین مبحث، در میان اهل طریقت مطرح گردیده، اما دربارۀ آن اختلاف نظر پدید آمده است، عدمِ توافق درخصوص آگاهی یا بیاطلاعی ولیّ از نائل گردیدن خویش به مقامِ ولایت است. این موضوع، در ردیف مسائلی قرار دارد که میان اهل تصوّف بر سرِ آن منازعه وجود داشته است. مجادلههایی که سبب شده، دو گروهِ موافق و مخالف، به موضعگیری در برابر هم بپردازند. هرکدام از این گروهها، برای موافقت یا مخالفتِ خود با این امر، دلایلی نیز ارائه کردهاند. دلایلی که پذیرفتن یا رد کردن آنها بهآسانی امکانپذیر نیست. همین عدمِ سهولت در پذیرشِ دلایلِ یک گروه و انکارِ براهینِ گروه دیگر، سبب شده، دستهای سوم در این میان پدید آیند که سعی داشتهاند نظری حدِّ فاصل میانِ گروه موافق و مخالف ابراز کنند و به نزاعی عقیدتی پایان بخشند. شاخصترین چهرۀ این گروه اخیر، ابوالقاسم قشیری است. این جستار، بر آن است تا ضمنِ روشن ساختنِ خطوطِ اصلی و مهمترین مسائلِ مرتبط با این موضوع، نقشِ ابوالقاسم قشیری در تقریبِ آراءِ دو گروهِ درگیر در این نزاعِ فکری را برای مخاطبِ کلام روشن سازد.
The belief in the idea that the saints are unobservable to the eyes of the strangers is one of the few concepts the sufis have a consensus on. It is a widely accepted belief in Islamic mysticism and sufism that the saints hide beneath God’s covering and that no one will know about them except with God’s will. Evidence for this can be found in the Qodsian Hadith ‘The saints are under my dome, and no one can recognize them except for me”. Another issue over which there is much less of an agreement among epistemologists concerns whether the saint has awareness of being assigned authority by God. This has been a controversial issue among the Sufis, with two mains opposing camps standing up against each other. Both of the two camps have put forth their own respective reasons to support their opinions, which are difficult to accept or refute. This difficulty in the definitve acceptance or rejection of these two views has led to the formation of a third camp, attempting to take the middle approach so as to end a doctrinal dispute. The most prominent figure in the third group is Abolghasem Qashiri. The present study is an attempt to shed light on the most important issues and arguments related to this controversy.
ملخص الجهاز:
نقش ابوالقاسم قشيري، در تقريب ديدگاه هاي مختلف اهل طريقت ، در باب علم وليّ از ولايت خويش اميرحسين همتي اعتقاد به محجوب بودن اولياءالله از چشم اغيار، از معدود مسائل مورد اتفاق ميان اهل تصوّف است .
ديگر موضوعي که در ادامۀ همين مبحث ، بين اهل طريقت مطرح گرديد، امّا دربارٔە آن اختلاف نظر پديد آمد، عدم توافق درخصوص آگاهي يا بياطلاعي وليّ از نائل گرديدن خويش به مقام ولايت است .
به عنوان نمونه ، او در بخشي از باب سيونهم رساله ، با موضوع «در ولايت » و همچنين در باب پنجاه وسوم با موضوع «در اثبات کرامات » با ذکر مختصر عقايد «ابوبکر فورک» و همچنين بيان باورهاي «ابوعلي دّقاق » که درخصوص موضوع آگاهي يا عدمِ آگاهي وليّ از ولايت خويش با يکديگر اختلاف عقيده داشتند، به تبيين انديشۀ خاص خود در اين زمينه ، که اتفاقاً متفاوت از نظريات استادان سابق الذکر نيز بود، پرداخته است .
در نخستين منابعِ صوفيانه ـ نظيرِ التعّرف و شرح آن ، و همچنين در رسالۀ قشيريه ـ شاهد اين امر هستيم که از ميان مشايخ مُتقدّم طريقت ، که اعتقاد داشتند «روا نيست وليّ از ولايت خويش باخبر باشد» از امام و متکلم اشعري، محمدبن حسن بنُ فورَک اصفهاني، به عنوان سرشناس ترين نمايندٔە اين طرز فکر، نام برده شده است .
قشيري در قسمتي ديگر از رساله ، هنگام سخن در باب کرامات اوليا، مجدداً عقايد ابن فورک و ابوعلي دّقاق را درخصوص موضوع مذکور، به اين شکل تکرار کرده است : اهل حق مختلف اند که رواُ بَود که وليّ داند که او وليّ است يا نه ؟ استاد امام ابوبکر فورک ـ رحمه ُالله ـ گفتي: نشايد، که خوفش بشود و امن واجب کند.