خلاصة:
یکی از میراثهای پوزیتیویستهای منطقی در فلسفۀ علم، آموزۀ علم رها از ارزش است که مستلزم آموزۀ دوپارگی واقعیت/ارزش میباشد. هر دوی این آموزهها در دهههای اخیر مورد انتقاد فیلسوفان و جامعهشناسان علم قرار گرفتهاند و برای ردّ آنها، موردکاویهای مختلفی انجام شده است. در علوم اجتماعی مخالفان علم رها از ارزش و دوپارگیِ واقعیت/ارزش پُرتعدادتر و سرسختتر هستند. جیمز بوهمن و چارلز تیلور را میتوان از مخالفان سرسخت این آموزهها در علوم اجتماعی بهشمار آورد. بوهمن بر این باور است که کارکرد نظریههای اجتماعی صرفاً تبیین (معطوف به واقعیت) نیست، بلکه کارکرد (حتی اصلیِ) آنها، نقد ارزشهای رایج در جامعه است. تیلور نیز بر این باور است که علوم سیاسی را نمیتوان خالی از ارزش دانست، بلکه نظریههای مختلف در علوم سیاسی نقدهایی را مطرح میکنند که محصول چارچوبهای تبیینی آن نظریهها هستند و با آن چارچوبهای تبیینی درهمتنیدهاند. در این مقاله تلاش شده است تا با نقد دیدگاههای بوهمن و تیلور نشان دهد که چرا نقد نمیتواند بخشی از علم باشد؛ همچنین چگونه میتوان نقش نظریههای علمی در نقد ارزشهای اجتماعی را نتیجه فناورانۀ آن نظریهها دانست، نه بخشی از خودِ آن نظریهها.
One of the legacies of logical positivists is the value-free ideal of science that implies, inter alia, that facts and values are dichotomous; the fact-value dichotomy thesis. Both of the doctrines have been criticized by philosophers and sociologists of science during the last decades, and many case studies have been carried out to undermine them. There have been serious objections raised against the doctrines in social sciences. Some of the objections have been posed by James Bohman and Charles Taylor. Bohman believes that all theories in social sciences have critical aspects as well as explanatory ones, and so, they are evaluative as well as descriptive. Taylor, too, believes that any theory in political science has two inter-related parts: an explanatory framework and a set of some value positions. In this paper, by criticizing Bohman’s and Taylor’s arguments, I aim to show that criticism may not be a part of science qua science. I also suggest that those values that are considered to be the critical part of a social scientific theory may be regarded as its technological products.
ملخص الجهاز:
, , تاریخ دریافت: 11/01/140130/2/1400 تاریخ پذیرش: 8/03/140129/9/1400 واژگان کلیدی: علم رها از ارزشباید،دوپارگی واقعیت/ارزشهست،تبیینفلسفه،نقدجامعهشناسی علم،عینیتهنجار،معرفت مقدمه به نظر میرسد رابطۀ علم با ارزشها را میتوان در قالب سه پرسش کلی (و نه لزوماً مستقل از هم) بررسی کرد: الف) آیا ارزشهای مورد قبول دانشمندان در فرایند علمورزی توسط آنها، چه در مرحلۀ پژوهش و اکتشاف (شامل انتخاب زمینۀ کاری، برنامۀ پژوهشی و روشهای علمی) و چه در مرحلۀ توجیه، ارزیابی و یا پذیرشِ نظریههای علمی (خودآگاهانه یا ناخودآگاهانه) اثر میگذارند؟ ب) آیا محتوای علم ارزشبار است؟ به بیان دیگر، آیا نتیجه کار دانشمندان (همان نظریههای علمی) صرفاً گزارههای توصیفیِ بیانکنندۀ واقعیتاند یا ارزشهایی نیز در آنها تنیده شده است که در واقع نظریههای علمی آنها را ترویج میکنند و از اینرو جنبۀ تجویزی هم دارند؟ پ) آیا جنبههای کاربردی نظریههای علمی ارزشهایی را به همراه دارند؟ بررسی رابطۀ علم و ارزش (یا واقعیت و ارزش) از این جهت که آیا این دو دوپاره هستند یا درهمتنیده و تفکیکناپذیر، بررسی پرسش دوم در رابطۀ علم و ارزش است.
او بر این باور است که نتیجه کار دانشمندانِ علوم اجتماعی آمیزهای از واقعیت و ارزش است؛ بنابراین نظریههای اجتماعی به طور همزمان هم پدیدههایی را تبیین و هم برخی ارزشها را نقد میکنند و هر نظریهای که جنبۀ تبیینی دارد ناگزیر جنبۀ انتقادی نیز خواهد داشت؛ حتی اگر دانشمندی که آن نظریه را طرح کرده، از هرگونه قضاوت ارزشیای خودداری کرده باشد.
E. (1990), Science as social knowledge: Values and objectivity in scientific inquiry, Princeton, NJ: Princeton University Press.