خلاصة:
مشارکت در امور خیریه از مکانیزمهای اخلاقی برای رفع فقر اقتصادی است و بحث فیلسوفانه در باب آن از دهه هفتاد میلادی۱۹۷۰م بالا گرفته است. در این مقاله، دو استدلال فلسفی مهم از سینگر و اسپوِرل پیرامون وظیفه یا فراتر از وظیفه بودن و چرایی و چگونگی مشارکت در امور خیریه صورتبندی و واکاوی شده و با روشی تحلیلی، نهایتا از منظر نویسنده نکاتی در تحلیل، نقد و تکمیل آنها بیان شده است. سینگر معتقد است افرادِ دارا اخلاقا ملزم هستند داشتههای خود را به نیازمندان بدهند مگر آنکه این کمک مستلزم محرومیت از چیزهایی باشد که اخلاقا قابل مقایسه با همان نیاز و مشکل نیازمندان باشد. اسپوِرل در کنار همه نقدها مشخصا این شرط را شاق و سختگیرانه میداند و بجای آن معتقد است افراد دارا اخلاقا ملزم هستند داشتههای خود را به نیازمندان بدهند اما پس از آنکه ضروریات زندگی خویش را تامین کرده باشند. در باب تعریف ضروریات زندگی نیز میان سینگر و اسپوِرل اختلاف نظر جدی وجود دارد و اسپوِرل تعریفی موسع از آن به دست میدهد که ارزشهای هنری، فکری و اجتماعی را نیز در بربگیرد. همچنین سینگر منبع تامین صدقه و خیریه را مشخص نمیکند اما اسپوِرل با تفکیک درآمد مازاد از ثروت مازاد بر این باور است که ما صرفا وظیفه داریم که درآمد مازاد خویش را به نیازمندان بدهیم. بر مبنای یافتههای مقاله، فقدان اولویتبندی نیازمندان و عدم تفکیک آن از اولویتبندی نیازها تا حدی در هر دو دیدگاه بالاخص دیدگاه سینگر مشهود است.
Participation in charity is one of the moral mechanisms for eradicating economic poverty, and the philosophical debate about it has risen since the 1970s. In this paper, two important philosophical arguments have been formulated and researched by Singer and Spoerl about duty or beyond duty and why and how to participate in charitable affairs. Singer believes that people who are morally obligated are obliged to give their possessions to those in need unless this assistance requires the deprivation of things that are morally comparable to the needs and problems of those in need. Spoerl, along with all the critics, clearly sees this as a rigid condition, and instead believes that people with morals are obliged to give their possessions to the needy, but only after they have met the necessities of life. There is also a serious disagreement between Singer and Spoerl about the definition of the necessities of life, and Spoerl derives a broad definition of it that includes artistic, intellectual, and social values. Singer also does not specify the source of charity, but Spoerl, by separating surplus income from surplus wealth, believes that we simply have a duty to give our surplus income to the needy. Based on the findings of the paper, the lack of prioritization of the needy and its non-separation from the prioritization of needs is evident to some extent in both perspectives, especially Singer's perspective.
ملخص الجهاز:
اسپورل در کنار همه نقدها مشخصا اين شرط را شاق و سختگيرانه مي داند و بجاي آن معتقد است افراد دارا اخلاقا ملزم هستند داشته هاي خود را به نيازمندان بدهند اما پس ازآنکه ضروريات زندگي خويش را تأمين کرده باشند.
اما آيا تعداد کمک کنندگان و صدقه دهندگان نيز در الزام اخلاقي ما بي اثر است ؟ آيا نمي توان گفت استدلال سينگر به يک پيامد پوچ و البته ناخواسته منجر خواهد شد زيرا اگر همه به توصيه مندرج در آن عمل کنند آنگاه هم بيش ازحد نياز کمک کرده اند و هم بيهوده و بي دليل خود و وابستگان خود را به مشقت افکنده اند؟ فرض کنيد اگر هر کس به آوارگان سونامي در شرق آسيا مبلغ نسبتا کمي (مثلا پنجاه هزار تومان ) کمک کند براي همه آن ها سرپناه ، غذا و امکانات مراقبتي کافي فراهم خواهد شد.
آيا واقعا درآن واحد، همگان اين مبلغ را به خيريه ها و نهادهاي امدادي تقديم خواهند کرد؟ به همين دليل است که وي باور دارد در مسائلي چون فقر، ازدياد بيش ازحد جمعيت و آلودگي محيط زيست همه انسان ها تا حدي سهيم و حتي مقصر هستند چراکه عملا تعداد قابل توجهي يا مشکل ايجاد مي کنند و يا در قبال حل آن بي تفاوت هستند و بار اصلي بر دوش تعداد نسبتا محدودي از انسان ها است ؛ بنابراين تعداد کمک کنندگان بر تکليف اخلاقي ما مي تواند مؤثر باشد اما در چه شرايطي ؟ در شرايطي که ما واقعا اطمينان بيابيم همه کساني که شرايطي مشابه ما دارند سهم خود را ادا کرده و مبلغ لازم را به نيازمندان تحويل خواهند داد (١٩٧٢٢٣٤,Singer).