خلاصة:
علم جغرافیا یکی از علوم تأثیرگذار در زیست بشر است که درگذشته و حال، تحولات متعددی را به لحاظ بنیادهای فلسفی به دنبال داشته است. این تحول نشان میدهد که متخصصان و اندیشمندان این حوزه بر سر موضوع، ماهیت و تعریف این علم همنظر نبودهاند؛ اما باوجوداین تنوع موجود در علم جغرافیا، امروزه این علم توانمندیهای بسیاری یافته و با ابزارهای فنی که در دست دارد دارای گرایشهای تخصصی جدیدی گردیده است. فلسفه دانش جغرافیا بهمثابه اساسنامه یا قانون اساسی نظام علمی این دانش، نقشی کلیدی و مرکزی در حیات علمی آن دارد. اگرچه تحول در زندگی بشر و ضرورتهای نوین آن در بدو امر به تخصصگرایی در علوم منجر شد، ولی با گسترش شاخههای علمی توجه به کلیت معرفت بشری نیز به احساسی مشترک بین اندیشمندان مبدل گردید تا با نگرشی نو در گام نخست به تبیین فلسفة علم جغرافیا پرداخته شود و در راستای آن وضع معرفت جغرافیایی را بررسی نماید. امروزه موضوع معرفتشناسی در دانش جغرافیا از اهمیت ویژهای برخوردار است. این اهمیت متأثر از مکتبهای فلسفی مانند اثباتگرایی، هرمنوتیک و پساساختارگرایی است. در این مقاله تلاش شده است تا این مسئله مورد بررسی قرار گیرد و اهمیت آن برای دانش جغرافیا آشکار گردد.
The science of geography is one of the most influential sciences in human life, which has had many changes in the past and present in terms of philosophical foundations. This development shows that the experts and thinkers of this field did not agree on the subject, nature, and definition of this science; but despite these divisions in the science of geography, today this science has found many capabilities and has acquired new specialized trends with the technical tools it has. The philosophy of the field of geography, as the constitution or constitution of the scientific system of geography, has a key and central role in the scientific life of this field. Although the transformation in human life and its new needs initially led to a specialization in the sciences, but with the expansion of scientific branches, attention to the totality of human knowledge also became a common feeling among thinkers to explain with a new attitude in the first step. The philosophy of the science of geography should be discussed and in line with that, the state of geographical knowledge should be examined.
ملخص الجهاز:
com (تاريخ دريافت مقاله : ١٤٠١/١٢/٦ـ تاريخ پذيرش مقاله : ١٤٠٢/٣/١٤) مقدمه برخي از رشته ها و گرايش هاي علمي به ويژه در حوزه علوم انساني به دليل اين کـه موضـوع و ماهيــت آنهــا روشـن هســتند، خيلــي بــه تبيــين فلســفي نيازمنـد نيســتند؛ ماننـد دانــش جامعه شناسي ، اقتصاد، روان شناسي ، زمين شناسـي و فيزيـک کـه بـه ترتيـب قلمـرو پـژوهش آنها جامعه هاي بشري ، معيشت زنـدگي انسـان هـا، روح و روان انسـان هـا، سـاختار و مـواد تشـکيل دهنـده زمـين ، و درنهايـت مـاده، نيـرو و انـرژي اسـت و چـون ايـن امـور بـه مثابـۀ موضوع هاي روشن و عيني در جهان آفرينش قلمداد شده اند و شک و ترديدي در واقعـي و روشن بودن آنها وجود ندارد؛ اما تبيين فلسفه جغرافيا در زمره فلسفه علم قرار دارد کـه بـه در آن به بيان ماهيت ، موضوع ، هستي شناسي ، معرفت شناسـي ، روش شناسـي و هـدف غـايي علوم مختلف پرداخته مي شود؛ بنابراين ، فلسـفه هـر رشـته علمـي بنيـادي تـرين و مهـم تـرين موضوع و مسئله آن رشته است و اصلي ترين نياز دانش جغرافيـا و گـرايش هـاي اختصاصـي آن، توجيــه و تبيــين فلســفي آن از قبيــل حقيقــت مــاهوي و متعلــق آن، هســتي شناســي ، معرفت شناسي ، روش شناسي آن است و سـرانجام غايـت نهـايي آن اسـت کـه هـم آن را بـه صورت علمي منسجم معرفي ميکند و هم سبب ميشود که گرايش هاي اختصاصـي آن بـه صورت مکمل همديگر عمل کنند.