خلاصة:
هدف مقاله حاضر، فهم ماهیت وعوامل شکلدهنده بیحسی سازمانی در سازمانهای دولتی میباشد.
هنگامی که کارکنان یک سازمان بنا به دلایل گوناگون به چارچوب، قوانین و هنجارهای سازمان به طور
ظاهری پایبند باشند، یعنی وظایف محوله را انجام دهند، اما به روح سازمان پایبند نباشند، حسی به سازمان
نداشته باشند و ارتباطات ضعیفی برقرارکنند، ازبیان نظرهای خود درسازمان خودداری کنند، علاقه به
ارتباط گیری از خود نشان ندهند، به حالتی از بیمیلی، کرختی وسستی رسیده باشندکه دسترسی به اهداف
سازمان برای آنها مهم نباشد، دیدگاهی انتقادی نسبت به سازمان پیداکرده باشند و از ماهیت سازمان خود
نزد دیگران انتقاد کنند و تصویری با پسزمینه سردی و تناقض خاموش نسبت به سازمان در ذهن خود
ایجاد کرده باشند، حالاتی هستند که کارکنان ممکن است در عمر زندگی کاری خود دچارآن شوند
واستعارهای که در این مقاله برای آن بکار گرفته شده بیحسی سازمانی است. بیحسی سازمانی حالتی از
بیمیلی، بیتوجهی و ترس پنهان است که در غالب بیتوجهی به مسائل سازمان در عقیده و باورهای
کارکنان شکل میگیرد یا در عمل آنها ظهور پیدا میکند و شامل کرختی، خاموشی، ترس سفید و
بیمیلی است.
ملخص الجهاز:
هنگامي که کارکنان يک سازمان بنا به دلايل گوناگون به چارچوب، قوانين و هنجارهاي سازمان به طور ظاهري پايبند باشند، يعني وظايف محوله را انجام دهند، اما به روح سازمان پايبند نباشند، حسي به سازمان نداشته باشند و ارتباطات ضعيفي برقرارکنند، ازبيان نظرهاي خود درسازمان خودداري کنند، علاقه به ارتباط گيري از خود نشان ندهند، به حالتي از بيميلي، کرختي وسستي رسيده باشندکه دسترسي به اهداف سازمان براي آنها مهم نباشد، ديدگاهي انتقادي نسبت به سازمان پيداکرده باشند و از ماهيت سازمان خود نزد ديگران انتقاد کنند و تصويري با پسزمينه سردي و تناقض خاموش نسبت به سازمان در ذهن خود ايجاد کرده باشند، حالاتي هستند که کارکنان ممکن است در عمر زندگي کاري خود دچارآن شوند واستعارهاي که در اين مقاله براي آن بکار گرفته شده بيحسي سازماني است.
هنگامي که کارکنان يک سازمان بنا به دلايل گوناگون به چارچوب، قوانين و هنجارهاي سازمان به طور ظاهري پايبند باشند، يعني وظايف محوله را انجام دهند، اما به روح سازمان پايبند نباشند، حسي به سازمان نداشته باشند و ارتباطات ضعيفي برقرارکنند، از بيان نظرهاي خود درسا زمان خودداري کنند، علاقه به ارتباطگيري از خود نشان ندهند، به حالتي از بيميلي، کرختي و سستي رسيده باشند که دسترسي به اهداف سازمان براي آنها مهم نباشد، ديدگاهي انتقادي نسبت به سازمان پيداکرده باشند و از ماهيت سازمان خود نزد ديگران انتقاد کنند و تصويري با پس زمينه سردي و تناقض خاموش نسبت به سازمان در ذهن خود ايجاد کرده باشند، حالاتي هستند که کارکنان ممکن است در عمر زندگي کاري خود دچارآن شوند و استعارهاي که در اين پژوهش براي آن بکار گرفته شده بيحسي سازماني است.