ملخص الجهاز:
"مبنای لیبرالیسم دورۀ روشنگری این است که،پس از اعتقاد مطلق به عقل برای اینکه عقلبتواند کاشف حقیقت باشد،ما نیازمند آزادی بیان و آزادی اندیشه و بازار آزاد اندیشههاهستیم.
باید تدبیری اندیشید تا بازار منجر به منازعه و تهدید امنیت جامعه نگردد،دراینجا بود که بحث اصلی در لیبرالیسم به این سمت کشیده شد که دولت باید چگونه باشد ومیزان دخالت دولت،باید تا چه حدی باشد؟پاسخ لیبرالیسم باز بنابر آن نگاه اخلاقیای بودکه هسته مرکزی لیبرالیسم است.
حتی در بین همۀلیبرتارینها-که یک نوع افراطی از لیبرالیسم هستند و تقریبا به نوعی به آنارشیسم نزدیکمیشوند و میخواهند دولت را حذف کنند تا همه چیز شخصی و خصوصی باشد این نگاه-اخلاقی همچنان محفوظ است.
لیبرالیسم نمیتواند ایدئولوژی دولت باشد،چرا که بسیاری از آدمها ایننتایج را پذیرفتهاند که در کنار هم مسالمتآمیز زندگی کنند اما آن نگاه فلسفی را نمیپذیرند؛یعنی ممکن است کسی میان و وحی را برتر از عقل بداند و دستگاه فلسفی لیبرالیسم رانپذیرد،اما به روابط و قواعدی که گذاشته شده است تا بتواند مسالمتآمیز و در امنیت زندگیکند تن داده باشد.
همان طور که خود ایشان اعتراف میکند،عقلگرایی مقید به تجربهگرایی شد و درعرصۀ علوم اجتماعی و سیاست به آزادی فرد و جامعه برای تجربه آنچه تصور میکنددرست است انجامید و این همان تناقضی است که لیبرالیسم گرفتار آن است؛از یک طرفحقیقتی جز خواست انسان وجود ندارد،از طرف دیگر امکان برآوردن و عمل به همۀخواستها وجود ندارد و لذا قیدی به آزادی میزنند و آن صدمه نزدن به دیگران است؛ولیآن را نمیتوانند معنی کنند و حدود آن را معین کند."