خلاصة:
یکی از موارد و مسائلی که در مکاتب گوناگون تاریخ نگاری اسلامی مورد توجه مورخین
مختلف قرار گرفته و سعی بر این شده تا وقایع مختلف براساس آن تفسیر شود مسإله قضا و
قدر و مشیت الهی است. نخبگان سیاسی و دیوانی و فرمانروایان در تاریخ سلسله های
ایران بنا به مصالح سیاسی و حکومتی از این اندیشه حمایت کرده و سعی در گسترش آن در
تمامی زوایای زندگی مردم داشتند. نوشته حاضر به بررسی این مسإله در کتاب ((تاریخ
جهانگشای جوینی)) اثر عطاملک جوینی پرداخته و در صدد یافتن پاسخ این پرسش است که
قضا و قدر و مشیت الهی چه تإثیری در روش تاریخ نگاری جوینی و بیان مسائل و وقایع
مختلف گذاشته است.
ملخص الجهاز:
"تفکر و ذهن بشری بدون این که تإثیر بخت, اقبال و سرنوشت را در رخدادهای تاریخی اثبات کند و خطهای موازی آن ها را دنبال نماید و روابط علی و معلولی این جهانی را کشف کند به ارائه دیدگاه های کلان غیرقابل اثبات روی میآورد و چون اثبات ناپذیر و دور از دسترس عقل بشری است پس ضرورت تعقل در حاشیه و پیرامون آن را نیز به خود راه نمی دهد.
(56) اعتقاد به قضا و قدر در جای جای کتاب جوینی به چشم می خورد وقتی صحبت از شکست خوازرمشاه می کند اشاره می نماید که: بر رإی سلطانی نیز هم مخفی و مستور نبود که مکایدت با فلک ستیهنده و معاندت باروزگار گردنده رنج و رعناست و جریان امور جمله بر تقدیر و قضاست لامه لقضائه و لامعقب لحکمه و استرداد بخت بر باد شده نه به دست ما و شماست بلکه جهان خود دام بلاست عشوه دهی پر دغاست ز اندیشه کران کن تو که دریای جهان را مردان جهان دیده ندیدند کرانه خیره بفسوس و بفسانه چه نهی دل کاحوال جهان جمله فسوس است وفسانه(57) باید یاد آوری کرد که جوینی علی رغم اعتقاد راسخ به وجود اراده ای برتر و غایت جهان, گاهی نیز اراده و اختیار انسان را در موفقیت ها و شکست ها موثر می داند."