خلاصة:
گفتمان ساختاری مرکز گریخته است که بر سازندهی واقعیت میباشد؛دالهای گفتمان،در زنجیرههای هم ارزی و تفاوت،نسبت به یکدیگر قرار دارند،که طی رابطهای هژمونیک دالی تهی،تمامیت ناممکن و ضروریای از گفتمان ناهمگون را بازنمود میکند؛جدال،پاسخی گفتمانی به فقدان سوژه است،این بازنمود تا از جا دررفتگی این هژمونی به وسیلهی یادگفتمانها و استقرار هژمونیای دیگر مسلط میماند.هدف از نوشتار حاضر شرح اندیشهی ارنستو لکلاو دربارهی تحلیل گفتمان و تئوری هژمونی،بازخوانی استعارهی دال تهی و آموزهی روابط هژمونیک میباشد.
ملخص الجهاز:
"سلطه پوچ: استقرار در گفتمان ارنستو لکلاو علی مهدوی چکیده گفتمان ساختاری مرکز گریخته است که بر سازندهی واقعیت میباشد؛دالهای گفتمان،در زنجیرههای هم ارزی و تفاوت،نسبت به یکدیگر قرار دارند،که طی رابطهای هژمونیک دالی تهی،تمامیت ناممکن و ضروریای از گفتمان ناهمگون را بازنمود میکند؛جدال،پاسخی گفتمانی به فقدان سوژه است،این بازنمود تا از جا دررفتگی این هژمونی به وسیلهی یادگفتمانها و استقرار هژمونیای دیگر مسلط میماند.
2-زبان صرفا فرم است،نه جوهر؛به این معنا که هر واژه با دیگر واژه تنها از طریق قواعد ترکیب و جانشینی ارتباط دارد، مستقل از محتوای وجودی آنها،لکلاو ادامه میدهد که دستکم دو نقد به دقیقهی نخست میتوان وارد نمود: 1-نزد سوسور،بعد از زبانشناختی گفتمان گفتمان به عنوان هر واحد زبانی بزرگتر از جمله ناممکن میباشد؛زیرا الحاق جملهها وابسته به مزاج گوینده است و نمیتواند مطیع قاعدهگی ساختاری باشد.
ت-این اما مسالهای جدید را ایجاد میکند: به ازای هر عنصر طرد شده،تمام هویتهای مورد جدال توسط آن،صرفا در رابطهای متفاوت شونده با یکدیگر قرار ندارند بلکه ارتباطی هم ارز شونده نیز باهم دارند؛و هم ارزی دقیقا همان چیزی است که تفاوت را ویران میسازد.
لکلاو و موفه بیان داشتهاند که برای آنها ستیز anragonism به عنوا حدی بر ابژهگی objectivity مطرح میباشد،به مثابهی تهدیدی برای هویت خودی حضور«دیگری»،«خود»را از تمام بودن باز میدارد رابطهی ستیزش نه میان تمامیتهای کامل بلکه از ناممکنی شکلگیری چنین تمامیتهایی برمیخیزد،به دلیل این که ستیزش در جریان است،«خود»نمیتواند حضوری کامل نزد خویشتن داشته باشد[521،5891 ]Laclau Mouffe آنها اما همچنین گفتهاند که تجربهی حدیث برای تمام ابژهها شکلی از حضور گفتمانی دقیقی را دارد ]ibid,122[ و بنابراینچنین«حضور گفتمانی دقیقی»باید باز نمود یا ابژهای گفتمانی باشد و نمیتواند حدی برای ابژهگی و دلالت قرار گیرد."