ملخص الجهاز:
"در غمت التهاب هم،ناتوان گریه میکند هر نسیمی که میوزد،کولهبارش نگاه توست که از آنسوی آسمان،مهربان گریه میکند با تو دنیا بهشت بود،بیتو دوزخ نه،سختتر دل دوزخ به حال ما،بیگمان گریه میکند میگذشتی نسیموار،ساربان،ساربان ببین در گذرگاه التهاب،کاروان گریه میکند ای سخاوت!ببار باز،جنگل احساس تشنهایست که به پابوس دست تو،همچنان گریه میکند در بهشت آی بنگرید!گریه در خنده گم شدهست هر فرشته به روی عرش،شادمان گریه میکند چشمهایت نمردهاند،بادهایت نبردهاند تو همینجائی ای عزیز!گرچه جان گریه میکند عبد الرضا رضائی نیا(باران) خورشید نیست،داغ دل فرداست از آن سپیده تا خبر آوردی ای صبح،داغ تازهتر آوردی هرگز مباد دست و دلت ایمن زین آتشی که در جگر آوردی میبینمت شکسته و بیطاقت خود را به صورتی دگر آوردی خورشید نیست،داغ دل فرداست کامروز از آستین بدر آوردی از قاب تاب خورده چشمانت آیینهای شکسته درآوردی ای همنژاد درد و غریبی،آه امروز را چگونه سرآوردی؟ عبد الجبار کاکایی (به تصویر صفحه مراجعه شود) دور از رخت خموش مبادا ای باغبان که از تو صفا یافت باغ ما دور از رخت خموش مبادا چراغ ما ز آنجا که نقش همت ذوقآفرین توست آلالهای فسرده نگردد به باغ ما یادت به خیر باد که پروانههای عشق گیرند با هوای تو هر سو سراغ ما ممنونم از کرامت ساقی که ساقهها از کف نمینهند به بستان ایاغ ما چون سرو،سرفراز و چو گل،لب شکفتهای (هرچند خار غم دمد از باغ و راغ ما) ما مست شورشیم ز صهبای می فروش گو مدعی به خواب ببیند فراغ ما پرورده کنار توایم ای امام اگر تاب قصور و حور ندارد دماغ ما ما لالههای زاده به داغیم و این چمن سرخ است جاودانه که گرم است داغ ما حمید سبزواری تصور نمیکردم این روز را..."