خلاصة:
دعبل شاعری است عراقی، متعهد به مبانی اسلامی و شیعی که در برابر طاغوتیان بنی عباسی زبانی بران دارد و
سفرهایی به شهرهای ایران چون شوش، قم، ری، مرو و سمنجان (در خراسان) در خرسان کرده است و فرمانداری شهر
سمنجان را برای مدتی به عهده داشت، و در سالهای آخر عمر، در نزدیکی شهر شوش به سر میبرد، و همان جا به فیض
شهادت نایل شد.
سفرهای پی در پی او به ایران اثر خود را در اشعار او گذاشت، و تعدادی از واژههای1 فارسی در اشعار او دیده
میشود.
ملخص الجهاز:
(3) کلمه (سیاه): معنی این کلمه رنگی که برعکس "سفید" است، دعبل، این واژه را در قافیه یکی از هجویاتش به کار برده و چنین گفته است: فَهُناکَ فَافتَخِرُوا فَاِنَّ لَکُم بِهِ مَجدا" تَلیدا" طارِفا" (بسیاهِ) (همانجا، شما، افتخار خود را اعلام کنید، چون برای شما افتخار بسیار بزرگ و فراگیری به وسیله "سیاه" وجود دارد !(الدجیلی، ص 362) دعبل در این بیت، دشمن را نکوهش کرده و گفته: افتخار شما با "سیاه" است، یعنی شما هیچ افتخاری ندارید، البته "جاحظ" کلمه "سیاه" را در این بیت شعر، بعنوان یک نام "خاص" تفسیر کرده است.
دعبل، زن شبیه مرد را هجو کرده و چنین گفته است: بُلِیتُ بِزَمَّردةٍ کَالْعَصا أَلصُّ وَ أَسرَقُ مِن کَندَشِ (گرفتار زنی شدم که شبیه مردان و مانند عصاست، این زن که دزد است، در دزدی از (کندش) که پرندهای است و در سرقت معروف است خبیثتر است)(همان، ص 341) استاد الدجیلی نجفی در کتاب دیوان دعبل بن علی الخزاعی در شرح این بیت نوشته است: (زَمَّردَه: بِفتحِ الزای و کسرِها و فتحِ المیمِ المشددَّةِ، فارسیةٌ مُعرَّبةٌ، أصلُها "زَنمرده" ای المرأةُ المُتشبهة بِالرِّجالِ)(زمَّرده: با فتحه بر روی حرف "ز" یا کسره، و فتحه برروی حرف میم با تشدید، واژهای است فارسی که معرب شده است، و اصل فارسی آن "زنمرده" یعنی: زنیکه خود را شبیه مردان کرده است میباشد).