ملخص الجهاز:
"از تو ای دوست نگسلم پیوند ور به تیغم برند بند از بند الحق ارزان بود زما صد جان وز دهان تو نیم شکر خند ای پدر پند کم ده از عشقم که نخواهد شد اهل این فرزند پند آنان دهند خلق ای کاش که ز عشق تو میدهندم پند من ره کوی عافیت دانم چکنم کاو افتادهام به کمند در کلیسا به دلبر ترسا گفتم ای دل به دام تو در بند ای که دارد به تار زنارت هر سر موی من جدا پیوند دیالوگ میان ادیان مسئلهای متعلق به زمان ماست و ما به آن نیاز داریم و اگر این نیاز نبود مسئله هم مطرح نمیشد ره به وحدت نیافتن تا کی ننگ تثلیث بر یکی تا چند نام حق یگانه چون شاید که آب و ابن و روح قدس نهند لب شیرین گشود و با من گفت وز شکر خنده ریخت آب از قند که گر از سر وحدت آگاهی تهمت کافری به ما مپسند در سه آیینه شاهد ازلی پرده از روی تابناک افکند سه نگردد بریشم ار او را پرنیان خوانی و حریر و پرند ما در این گفتوگو که از یکسو شد ز ناقوس این ترانه بلند که یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لا اله الا هو اینجا زبان،زبان غلبه و اسکات نیست،بلکه اگر قصدی باشد،قصد همدلی،همآوایی و همنوایی است.
همهء دینداران دین خود را حق میدانند و باید بدانند اما مواظب باشند که به غرور دچار نشوند تا شاعر نگوید: زاهد غرور داشت،سلامت نبرد راه زند از ره نیاز به دار السلام رفت ولی توجه کنیم که زبان قدرت چندان رسا و پرداخته است که صدای همدلی و همزبانی در هیاهوی آن گم میشود و به قول شاعر معاصر: دهل زنی که از این کوچه مست میگذرد مجال نغمه به چنگ و چگور ما ندهد مع هذا همین نواهای نرم و آرام چنگ و چگور شاعر است که قوت میگیرد و راهی به گوشها پیدا میکند."