ملخص الجهاز:
«تنیسون»فیلسوف و شاعر در اینباره بیان خوبی دارد،آنجا که میگوید:«هنگامی که طفل کف دست خود را روی سینه میگذارد،هرگز دربارهء نفس خود فکر نمیکند،به تدریج که بزرگ شد و پیشرفت کرد،حقایق زیادی را ادراک میکند،و چیزی از این عالم دستگیرش میشود؛آن وقت کمکم میفهمد که انسان از اشیائی که میبیند یا چیزهایی که به آنها علم پیدا میکند متمایز است،و در همین وقت است که به وجود نفس و شخصیت خویش متوجه میگردد.
وقتی فقط به اسلوب کار عقل نظر داریم،تنها تعریفی که برای عقل میتوانیم بیاوریم مترادفاتی است از قبیل هوش و شعور و وجدان و ذکاء و نظایر آن،که هیچ گرهی را نمیگشاید،یا قدری پیشتر که میرویم روشهای عقلانی را تحلیل کرده از آنرو احساس و اطلاع و ذاکره و فکر و حافظه را برای شناساندن عقل به میان میآوریم؛ولی با هیچیک از این وسایل نمیتوان تمام حقیقت عقل را دریافت،و برای فهم طبیعت عقل لازم است ارزش و اسلوب آن صرفنظر کرده،به مداقهء در نتایج آن بپردازیم،و این مسئله با تحقیق در علوم عقلی و مادی درست میشود.
تمام این علوم نتیجهء ذکاء و هوش بشراست:منطق عبارت است از علم فکر کردن از این حیث که فکر خود یک حقیقت آفای دارد؛کار ما بعد الطبیه«متافیزیک»بحث در مبادی آخری فلسفی است اگر درست دقت کنیم خواهیم یافت که علوم آفاقی سهگانهء منطق و زیباییشناسی و اخلاق از این تقسیم روانشناختی معروف نتیجه میشود که قوای عقلی را به سه قسمت منقسم میکنند:معرفت و احساس و اراده،یا به زبان دیگر:حقیقت و زیبایی و خیر.