خلاصة:
تاکید این نوشتار بر پیوستگی تئوریک و عملی سه موضوع اصلی در مطالعه اقتصاد سیاسی بین المللی یعنی:1-جهانی شدن از دیدگاه واقعگرایی،آرمانگرایی و ساختارگرایی تاریخی،2-روابط شمال-شمال و3-روابط شمال-جنوب است.بر این اساس در پژوهش حاضر تجزیه و تحلیل طیف گستردهای از تحولات در حوزه اقتصاد سیاسی جهانی از جمله مسائل مطروحه در خصوص پایان جنگ سرد،فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم و ظهور دولتهای جدید در اروپای شرقی و نیز ظهور تهدیدهای مشترکی از قبیل فجایع زیست محیطی در قالب سه موضوع مذکور امکانپذیر میگردد.
ملخص الجهاز:
"برخی از نظریه پردازان اقتصاد بین الملل به پیروی از مدل آنتونیو گرامشی استدلال میکنند که جهانی شدن به توسعه یک بلوک فراملی متشکل از بزرگترین شرکتهای چند ملیتی،بانکهای جهانی، سازمانهای اقتصادی بین المللی و گروههای تجاری و بین المللی انجامیده است که در اغلب کشورهای سرمایهداری در حال فعالیت میباشند.
در شرایطی که بیشترین تعاملات تجاری اتحادیه اروپا،آمریکای شمالی و ژاپن در میان خود و با مجموعهای از کشورهای ثروتمند جهان سوم از جمله با دولتهای نوپای شرقی و اقمار سابق اتحاد جماهیر شوروی و نیز آسیای جنوب شرقی در حال افزایش است،میتوان بازماندن کشورهای فقیر جنوب از گردونه تجارت و اقتصاد بین الملل و تداوم حاشیهی شدن آنها را یک احتمال قوی پنداشت.
برای مثال گزارش برنامه توسعه سازمان ملل در سال 7991 گویای آن است که سهم در آمد ملی 02 درصد از مردم برخی از کشورهای آمریکای لاتین (آرژانتین،شیلی،جمهوری دومینیکن،اکوادور،مکزیک و اروگوئه)بر اثر پیامدهای جهانی شدن کاهش یافته و در 61 کشور از 81 کشور اروپای شرقی و کشورهای تازه استقلال یافته و جدا شده از اتحاد جماهیر شوروی سابق(به استثنای سه جمهوری بالتیک شامل:استونی،لتونی و لیتوانی)نابرابر به درآمدها به افزایش فقر انجامیده است (sklair,1998:295) .
حتی اگر این سه بازیگر در خصوص موضوعات اصلی به توافق برسند،به نظر نمیرسد که آنها منحصرا بتوانند به قدرت هژمونیک جمعی دست یابند،زیرا شماری از کشورهای تازه صنعتی شده با قدرت فراوان همچون چین،هند،برزیل و حتی مالزی در حال دستیابی به اهرمهای نفوذ اقتصادی هستند و کمتر محمتل است که مدیریت جهانی را درون سه بازیگر مطرح رها نمایند."