خلاصة:
ولدنامه اثری است در قالب مثنوی که در بحر خفیف سروده شده است. این کتاب در تفسیر دقایق و معانی عرفانی و اخلاقی و شرح اخبار و احادیث و تفسیر آیات قرآن همراه با ذکر امثال و بینات، حکم و کنایات، نوادر لغات و ترکیبات و اعلام احوال مولانا جلالالدین، برهانالدین محقق، شمس تبریزی، صلاحالدین زرکوب و دیگران است که تصویری درست از زندگی جسمانی و روحانی مولانا و حالات و مقامات مریدان و مصاحبان او را منعکس میکند.این اثر حدود ده هزار بیت است که در سال 690 هجری به وسیلة سلطان ولد، فرزند ارشد مولوی، سروده شده است.با عنایت به ابعاد گوناگون مثنوی معنوی، درمییابیم شاید «سلطان ولد» اولین شاعر صوفی باشد که بعد از مولانا توانست در شعر تعلیمی صوفیانه، روش وی را سرمشق خود قرار دهد.بنابراین حل بسیاری از مشکلات مثنوی ولدنامه به دلالت و هدایت مثنوی مولوی وابسته است و فهم اسرار کلمات و عبارات پسر جز به وسیلة اطلاعات راهگشای پدر، میسر نیست، بهطوریکه سایة پدر را بر تمامی آثار او میتوان احساس کرد.سلطان ولد در احیای طریقت مولانا اهتمام خاص داشت و در طی حیات خویش نیز کوشید تا در کار تألیف و تصنیف آثارش شیوة کار پدر را تقلید نماید.این مقاله کوشیده است برخی از این تأثیرپذیریها و جلوههای مشترک را معرفی کند.
ملخص الجهاز:
"مولوی به مناسبتهای مختلف در همه مثنوی از قارون سخن گفته است، از جمله: خاک، قارون را، چو فرمان در رسید با زر و تختش به قعر خود کشید (مولوی 1368/1/864) نی زمین همچو لقمه قارون را ز امر موسی بخورد آن دون را (سلطان ولد 1376/5113) مریم: در ولدنامه و دفتر سوم مثنوی، روحالقدس به صورت آدمی بر مریم پدیدار میشود و او به حق تعالی پناه میبرد: همچو مریم، گوی پیش از فوت ملک نقش را کالعوذ بالرحمن منک دید مریم صورتی بس جانفزا جانفزایی، دلربایی در خلا پیش او بررست از روی زمین چون مه و خورشید آن روحالأمین از زمین بررست خوبی بینقاب آنچنان کز شرق روید آفتاب لرزه بر اعضای مریم اوفتاد کو برهنه بود و ترسید از فساد صورتی که یوسف ار دیدی عیان دست از حیرت بریدی چون زنان همچو گل پیشش برویید آن ز گل چون خیالی که برآرد سر ز دل گشت بیخود مریم و در بیخودی گفت: بجهم در پناه ایزدی زآنکه عادت کرده بود آن پاک جیب در هزیمت رخت بردن سوی غیب (مولوی 1368/3/3700-3708) نی که جبریل همچو شخص جوان خود به مریم نمود ناگاهان؟ مریم از وی گریخت چونش دید بود مستوره، زو قوی ترسید گفت با مریم او: «ز من مهراس ملکم من، ببین مرا بشناس حق مرا امر کرد تا بدمم از ره آستینت روح دمم» بیتوقف در او دمید آن دم تا که شد حامله از او مریم بعد نه ماه آن پسر را زاد وانگهانش به گاهواره نهاد (سلطان ولد 1376/1363-1368) هابیل و قابیل: داستان هابیل و قابیل در بین شعرا و نویسندگان واکنشهایی را برانگیخت."