خلاصة:
فقر وغنا در ادبیات ایران و به خصوص در آثار عرفانی، سابقهای کهن و جایگاهی والا دارد. «فقر» در لغت به معنای درویشی و نداری و «غنا»، نقطه مقابل آن و به معنی توانگری، بینیازی و دولتمندی است.از دیدگاه هجویری و خواجه عبدالله انصاری، غنا در معنی توانگری و دولتمندی حقیقی، خاص حق است و غنای خاص خلق، غنای دل، در معنای توانگری قلب است. توانگری قلب مقامی است که بنده در آن، خود را از همة جهان و جهانیان بینیاز میداند و چون حق را یافته، التفاتی به ماسویالله نمیکند. از سوی دیگر، فقر نیز در معنای درویشی، همانا نیازمندی به خدای ـ تعالی ـ است. درویش در این نیازمندی به هیچ سببی از اسباب دنیایی تعلق خاطر ندارد. وی با رسیدن به مرتبة حقیقت فقر یعنی از دنیا برهنه گردیدن و به فنا فی الله رسیدن، به توانگری راستین یعنی ایمن بودن به خدای ـ تعالی ـ میرسد.در این مقاله با استناد به سخنان بزرگان طریقت، غنای دل، یافت ولینعمت و نفی نعمت، و فقر، نفی اسباب و اثبات مسبب ـ قادر متعال ـ است. بنابراین این مقاله با تفسیر و توضیح فقر و غنا و مراتب آن، کوششی است برای اثبات آنکه این دو واژه مرادف یکدیگر و گویای دو مقام و درجه در عرفان با یک معنا و مفهوم مشترک از دیدگاه عرفانی است.
ملخص الجهاز:
"از این روست که عطار ـ شاعر و عارف نامآور قرن ششم و آغاز قرن هفتم ـ یعنی تقریبا نزدیک به دو قرن بعد از هجویری، در کتاب منطقالطیر در ضمن داستانی، محمود جهاندار را گدایی بیش نمیبیند و سلطنت را خاص حق و شایسته و سزاوار او میداند: پاک رایی بود در راه صواب یک شبی محمود را دید او به خواب گفت: «ای سلطان نیکوروزگار حال تو چون است در دارالقرار؟» گفت: «تن زن، خون جان من مریز دم مزن، چه جای سلطانی است، خیز بود سلطانیم پندار و غلط سلطنت کی زیبد از مشتی سقط حق که سلطان جهاندار آمدست سلطنت او را سزاوار آمدست چون بدیدم عجز و حیرانی خویش ننگ میدارم ز سلطانی خویش گر تو خوانی، جز پریشانم مخوان اوست سلطان، نیز سلطانم مخوان سلطنت اوراست، من برسودمی گر به دنیا در گدایی بودمی» (عطار 1379 : 126) غنای خلق، دومین تقسیمبندی غنا از دیدگاه هجویری ـ عارف نامی ـ است.
با عنایت به کلام «محقق ترمذی» در کتاب معارف خود در ذیل ص 24 که میفرماید: «الغنی، غنی القلب لا غنی النفس والمال»2، سخن خواجه عبدالله را میتوان اینگونه تفسیر کرد که: توانگری بنده در غنای قلب و پرهیز از نفس و مال است و گویا این همان است که منظور نظر صوفیه از غنا و توانگری واقعی در بین بندگان است بهگونهای که حافظ شیرینسخن نیز به خانقاهی اشاره میکند که در آن گدایان به دل توانگر گردند و این همان توانگری واقعی است که در نزد این طایفه ارزش دارد: ای گدای خانقه بازآ که در دیر مغان میدهند آبی و دلها را توانگر میکنند (حافظ 1376 : 270) در این غنا سالک به یاری خداوند، خود را از هر سببی جز خداوند بینیاز میداند و به هیچ سببی از اسباب دنیایی تعلق خاطر ندارد."