ملخص الجهاز:
"ضمیمهء ادبی امید وفا حمید مصدق من آن کبوتر بشکسته بال در دامم که بهر صید من این چرخ دانهای نفکند مرا به همت آن مرغ آسمان رشک است که رخت خویش به هیچ آشیانهای نفکند به سیل حادثه تا خود نسازدش ویران زمانه هیچ زمان طرح خانهای نفکند من آن غریب در خت کویر سوختهام که سنگ رهگذر از من جوانهای نفکند بغیر من که وفا از پری رخان خواهم به شوره زار کس از مهر دانهای نفکند فرشتهای که خبر داشت از شراره عشق چرا به من نگه عاشقانهای نفکند؟ «حمید»هیچزمان شعر تازهای نسرود طنین نام تو،تا در ترانهای نفکند یاد از ناشناس مفتون امینی تو کیستی که صدایت به آب میماند تبسمت به گل آفتاب میماند تنت به پیرهن صورتی و دامن سرخ به تنگ نیمه پری از شراب میماند به پشت چشم تو،آن سایههای رنگارنگ به نقش قوس قزح در حباب میماند ترا شبی سر راهی،دو لحظه دیدن و بعد به خانه یاد تو کردن،به خواب میماند از آن تبسم نوشت به سینه یادی ماند چو برگ گل که به لای کتاب میماند..."