ملخص الجهاز:
"این صداها چیست که در سرم میپیچید؟این چنگک آهنی چیست که در سینهام بالا و پایین میرود؟این زخم چیست که چنین دهان باز کرده است؟این بغض چیست که چنین سخت،تا حد خفقان و مرگ،میفشارد؟این درد چیست که در رگهایم میدود؟این مرگ چیست که بالای سرم بال بال میزند؟این هیبت نقابدار چیست که چنین میترساندم؟ترسی چنان،که میترسم ساعتی دیگر،وقتی صدای اذان از بلندگوی مسجد محله در همهء کوچهها و خانههای اطراف پیچید،حضور قلب چنان از من بگریزد که تاب دو رکعت نماز نیاز و عشق را هم نداشته باشم...
مجلهء شماره مخصوص نوروزمان را که دیدید؟مدیر مجله در سرمقالهاش نوشته بود همهء کارها طوری ترتیب داده شده،که اگر حادثهء غیرمترقبهیی رخ ندهد،مجله باید قبل از تحویل سال در دست شما باشد.
محمد نایبپور،همکار و مترجم ما هم یک نفر را آورده بود که سقف خرپشتک خانهء مرا خراب کند!خانهیی که حاصل جمع ما ترک پدری و یک عمر شبها تا صبح قلم به تخم چشم زدن من وگچ پای تخته خوردن زنم است،در آستانهء فروش است.
دیگر از این خانهیی که 34 سال پیش ساخته شده و سوسک و مارمولک و هزارپا و مورچه از در و دیوارش بالا میرود و انواع حشرات،تمام کتابهای نازنین مرا که به قیمت عمری فراهم کردهام میخورند و نابود میکنند، خسته شدهایم.
اما این کار را کی بکند؟کی نکند؟جوان رعنا، نایبپور مترجم،مسؤولیت آن را قبول کرد و خوش انصاف،درست صبح ساعت 8 جمعه،یک بقیه در صفحه 58 خدایا،چرا صدای اذان مسجد محله را نشنیدم؟.."