ملخص الجهاز:
"همین دیروز بود که یکی از خانمهای همسایه میگفت:«خانم فلانی،چرا شوهر شما توی این مجله،فقط از مشکلات داخلی خانواده،از گرانی مخارج و عدم تعادل و تطابق درآمد و هزینهاش مینویسد؟چرا اینهمه از زندگی و مسائل آن مینالد؟چرا اینهمه مشکلات داخل چهاردیواری خودتان را مطرح و بزرگ میکند؟ آیا اجازه ندارد بیش از این چیزی بنویسد،یا واقعا اینگونه مشکلات شما آنقدر بزرگ و پراهمیت است که او موضوع و سوژهیی مهمتر و بزرگتر از آنها ندارد؟...
زنم،بغضش ترکید و زد زیر گریه و با هقهق ادامه داد:این چه زندگی تلخی است که برای ما درست کردهای؟من و بچهها چه گناهی داریم که باید چوب عشق جنابعالی به حرفهء روزنامهنگاری را بخوریم؟چه معنی دارد که این همه کار بکنی،این همه شبها تا صبح بیدار بمانی،همیشه توی کتابخانهات در حال خواندن یا نوشتن باشی،سالبهسال ما را به مهمانی و گردش و تفریح و سینما نبری و به خانهء هیچکدام از اقوام و آشنایان پا نگذاری و هیچکدام از آنها هم نتوانند به خانهء ما بیایند چون جنابعالی همیشه گرفتار نوشتن و کار قلم زدن صدتا یه غاز هستی،و این چه جنایتی است که نسبت به زن و بچهات میکنی که اینهمه اداره و سازمان و شرکتهای ریز و درشت از تو دعوت میکنند که با بهترین حقوقهای ممکن و کمترین ساعات کار موجود در مملکت به آنجاها بروی و درآمد خوب و آبرومندی داشته باشی،ولی تو همهء آنها را مسخره میکنی و سر میدوانی و به هیچکدام جواب مساعد نمیدهی،ولی باز میآیی و شب تا صبح بیدار میمانی و دهها صفحه را سیاه میکنی که تازه معلوم نیست چند صفحهاش چاپ خواهد شد و بابت هر صفحه چقدر به تو دستمزد نوشتن خواهند داد؟..."