ملخص الجهاز:
">صبح سرد خیابان هشتم (به تصویر صفحه مراجعه شود) مرضیه زمردی(چراغ سپهر) زند یکبار دیگر مرد را از زیر پلهها کنار کشید و گفت:خواهش میکنم نرو،امروز عقدکنان دختر ما،من و تو است.
در پایان ده سال دوم تلاشش 15 شعبه دیگر به شهرداری اضافه شده بود که او مجبور بود برای رفع ابهامات پرونده به همه آنها سر بزند.
شهرداری پروندههای بسیاری را زیر پروبال خود گرفته بود و ساختمان دو طبقه کوچکش تبدیل به آسمانخراشی شده بود که برای رفتن از یک طرف تا طرف دیگرش نیاز به یک روز وقت بود.
فکر کردن به جوانی از دست رفته مثل خوره به جانش افتاده بود،احساس خفقان میکرد،غرامت 35 سال عمر بر باد رفته به پای کدام شهردار و کدام حسابدار و مساح نوشته میشد؟!در همین خیالها بود که به یکباره صدای وحشتناک ترمز یک اتومبیل او را متوجه خود کرد."