خلاصة:
از دوران باستان تاکنون،فلسفه از سوی فیلسوفان به اشکال و صور گوناگون تعریف شده است.هرچند نیچه نیز-که خود را«فیلسوف»میدانست-تعریفی از«فلسفه» ارائه نمود،اما تعریف و برداشت او از«فلسفه»با سایر تعاریفی که تا زمان او مطرح شده بود،تفاوت بنیادی داشت و برای نخستین باز از زاویهای جدید و نگاهی نو به «فلسفه»نظر انداخت.نیچه با به زیر نقد کشیدن پیش فرضهای اصلی نظامهای متافیزیکی،فلسفه را در ذات و اساس خود،نیست انگارانه و دوران آن را پایان یافته تلقی کرد.او«فلسفه»را سخن نابهنگام و خلاف عادت میدانست و کار خود را عبارت از «فلسفه»و نامی نیز که برای خود برگزید،نه شاعر یا دانشمند یا روانشناس،که «فیلسوف»بود.نیچه با تقسیم فیلسوفان به دو گروه قانونگذاران یا فرمانروایان،و مطیعان یا فرمانبران یا به بیانی دیگر،فیلسوفان آفرینندهء ارزشها و فیلسوفان اهل معرفت یا عاشق حقیقت،فیلسوف راستین و از جمله خودش را از گروه اول یعنی همان فیلسوف نابهنگام دانست و خود را«فیلسوف آینده»و فلسفهاش را فلسفهای از آن آیندگان به شمار آورد.
ملخص الجهاز:
"شاید برای پاسخ دقیقتر به این پرسش لازم باشد که نخست به بیان چگونگی سبک نوشتاری و توضیح زبان متفاوت نیچه بپردازیم تا پرسش فوق پاسخی در خور یابد و معلوم شود که آیا صورت نو حکایت از محتوایی نو و بدیع دارد یا تنها در قالب بیان،تغییر و تحول ایجاد شده است؟سبک نوشتاری و بیان بدیع نیچه تفاوت بارز نیچه با فیلسوفان پیش از او در این است که مانند آنها ننوشت و بسیاری از آثار او حال و هوای شاعری داشته و کلمات قصار و عبارات شاعرانه در آنها موج میزند،به ویژه آثار دورهء میانی او که بیشتر به داستان میماند تا به یک متن جدی فلسفی،آن هم همراه با پرخاش گوییها،لافزنیها و شوخیها و تندیها!سبک نیچه در اکثر آثارش گزین گویهای و فاقد ساختار رسالههای متداول فلسفی است.
اینگونه مسائل و پرسشهای اساسیتر عبارتاند از اینکه:آیا شیوههای تفکر علمی و روزمرهء ما و سخن گفتن دربارهء واقعیت(که شامل خود ما نیز میشود)،واقعیت را درست و کافی تصویر میکند؟یا موجب تحریف و سوء تصویر آن میشود؟دربارهء انواع شناسایی علمی و متداول ما و«شناختی»که به دست میدهند،چه باید گفت؟جایگاه واقعی،نقش و ارزش آنها در زندگی انسانی چیست؟شهودات ارزشی و اوضاع و احوال نظریات اخلاقی چگونه است؟نیچه معتقد است که فیلسوف حقیقی باید به این پرسشها پاسخ دهد،زیرا موضوعات و مسائلی که فیلسوفان گذشته به آنها پرداختهاند،مانند تحقیقات هستی شناختی،پژوهشهای معرفتشناختی یا مباحث اخلاقی و ارزشی،تماما همراه با پیش فرضهایی مطرح شدهاند که آن پیشفرضها محل تردید و چون و چراست."