ملخص الجهاز:
7 ارسطوئیان و حکمای مشّاء بر این باور بودند که نفس آدمی قدیم نمیباشد؛بلکه با حدوث بدن حادث میشوند ولی نه بصورتی که صدر المتألهین میگوید بلکه عقیده آنها این است که نفس حادث است نه قدیم،ولی حادث از ماده و منطبع در ماده نیست بلکه نفس موجود مجرّدی است که وقتی بدن حادث شد آن نیز به فرمان پروردگار خلق میشود و به بدن تعلّق میگیرد.
(2)-جمال الدین علامّه حلّی؛کشف المراد فی شرح تجرید الإعتقاد؛ترجمه و شرح فارسی:آیة الله حاج شیخ ابو الحسن نتیجهای که منطقا از این دلیل بدست میآید این است که نفس نمیتواند پیش از بدن مستقلا موجود باشد؛حال اگر کسی بگونهء دیگر وارد شود و بگوید که منظور از اینکه «نفس پیش از خلق بدن بوده است»این است که بوجود علتش موجود بوده است»دیگر این دلیل کاربردی نخواهد داشت البته فرض چنین قائلی در واقع،خروج تخصّصی از بحث میباشد زیرا بحث در حدوث و قدم نفس حول این محور میچرخد که آیا نفس پیش از حدوث بدن مستقلا و بیرون از علّت خود وجود داشته است یا نه؟ نکتهء دیگری که در باب این دلیل باید گفت این است که درست است که این استدلال،فرض وجود نفس پیش از بدن را ابطال میکند ولی هرگز از این دلیل برنمیآید که وقتی بدنی مناسب،حادث گردید،خداوند نفسی را برای آن بدن خلق میکند زیرا ممکن است که کسی بگوید که خداوند نفس جدیدی را خلق نمیکند بلکه نفس بدن دیگر را به بدن ما منتقل میکند؛بعبارت دیگر بین قول به وجود نفس پیش از وجود بدن و پیدایش اوّلیه نفس ناطقه با حدوث بدن مناسب،نسبت تناقض برقرار نمیباشد تا از ابطال یکی،ثبوت دیگری لازم آید بلکه ممکن است نه آن باشد و نه این،یعنی پای شقّ سوّمی در میان باشد مثلا نفس ناطقهء ما از بدن دیگر به بدن ما منتقل شود؛1یا اینکه جسمانیّة الحدوث باشد.