خلاصة:
با وجود اینکه تعداد دانشگاهها و دانشکدههای ادبیات،چندین برابر و تعداد دانشجویان ادبیات،چندین دهبرابر شده است،اما خبری از تولید آثار ادبی نیست.گفتهاند از آنچه گفته و سوده شده،کمترین مقدارش ضبط شده است و از آنچه ضبط شده،کمترین مقدارش نقل شده است؛بنابراین ادبیات عبارت است از تمام ذخایر و مواریث ذوقی و ف کری اقوام و امم عالم که مردم در ضبط و نقل آنها از نسلی به نسل دیگر کوشیدهاند؛مانند شاهنامهء فردوسی،گلستان سعدی،دیوان حافظ،و از امروزیها شعر زمستان اخوان و کوچهء مشیری،پریای شاملو و بسیاری دیگر از ادبیات معاصر،چه شعر و چه داستان و سایر قالبها.نگارنده در این گفتار نقش دانشگاهها را در این موضوع به بحث گذاشته و فلسفهء نازایی این غول سترون را بازگو نموده است؛چه حکما گفتهاند«فلسفه عبارت است از طرح عالمانهء سؤال»و سؤال علمی این است:چرا دانشگاههای ما در فرآوری ادبیات و تولید ادبیات دانشگاهی،کارآمدند،اما در خلق آثار ادبی،ناتوان؟
ملخص الجهاز:
«هرگز این بدان کی ماند؟»مگر ما یک ملّت و یک زبان و یک فرهنگ و یک موسیقی رسمی نداریم؟پس چرا یکی از آنها آشکار است و دیگری مخفی؟حال و وضع ادبیات ما هم همینطور است؛ یک ادب رسمی داریم که در دانشگاهها در قالب پایاننامهها و دروس زبان و ادبیات فارسی در مقاطع کاردانی و کارشناسی و کارشناسی ارشد و دکتری تدریس و تحصیل میشود،و یک ادب غیررسمی که در بیرون از دانشگاه،در میان تودههای مردم و لابهلای فهم و ذوق متذوّقان،در قالب شعر و رمان و داستان و طنز و نمایشنامه و فیلمنامه تولید و به بازار مصرف عرضه میگردد.
دانشکدههای ادبیات اگر این نگرش و همکاری را دوسویه کنند،یعنی نگاهی به گذشته داشته باشند و نگاهی هم به آینده،میتوانند گذشتهها را به حال پیوند بزنند-مانند آنچه ملک الشعراء بهار در شعر خود کرد-و درنتیجه،ادامهء پویایی و پایایی فرهنگی و ادبی را تضمین کنند و آیندهای پررونق و مطمئن برای دانشکدههای ادبیات رقم بزنند؛یعنی دانشکدهء ادبیات،جلوهگاه فرهنگ ملّی و محلّی برای تبلور شعر و شعور مردم و جایگاهی برای طراحی و مهندسی فرهنگی کشور-که انواع تفکرات را در خود میپرورد-و محلی برای تعاطی افکار عالی باشد،تا ضمن تولید اندیشههای نو،عملا پاسدار فرهنگ غنی گذشته باشد و تحوّلات فرهنگی و ادبی کشورهای دیگر را مطالعه کند و مانند آنچه دکتر زرینکوب در نقد ادبی و ادبیات تطبیقی انجام داده است،از دستاوردهای جوامع دیگر بهره بگیرد و دانشجویان خود را هم بهرهمند سازد؛چون در ادبیات تطبیقی میتوان به اشتراکات فرهنگی کشورهای یک قاره با کشورهای قارهء دیگر پی برد و این به معنای تقلید از غرب نیست؛ما نباید از ترس اینکه مبادا فرهنگ غربی حاکم شود،از بحث در ادبیات ملل و آشنایی با فرهنگ و هنر و ذوق آنها خودداری کنیم.