خلاصة:
فلسفه سیاسی دانشی است که با پرداختن به چیستی زندگی و پدیده های سیاسی و ترسیم یک شیوه و الگوی زندگی مطلوب، اعمال و افکار بشری را سامان می بخشد و با هماهنگ ساختن زندگی با اصول عام پذیرفته شده از زندگی در درون یک مکتب، پاسخ گویی پرسش های اساسی انسان از زندگی بوده و آسودگی زندگی را برای پیروان خود به ارمغان می آورد.
مراد از فلسفه سیاسی، تبیین عقلی از آموزه های دینی سیاسی است که به حیات اجتماعی و زندگی سیاسی ناظر بوده و در چارچوب معرفت دینی، نظام منسجمی از مفهوم های زندگی و نظم سیاسی مطلوب را ارایه می دهد و استنتاج های تجویزی را نیز به همراه دارد.
ادعای نویسنده بر این است که آموزه های وحیانی متن های اولیه اسلام چنین قابلیتی را دارند و برای این منظور ادله سه گانه ایی برای اثبات ادعای خود ارایه کرده است بنابر استدلال نخست، فلسفه ورزی انسان به جغرافیای خاصی اختصاص ندارد و با حجیت عقلی بخشیدن به وحی و اثبات حقانیت آن، تمام آموزه های وحیانی ناظر به چیستی و هدف زندگی و مفهوم های اساسی حجیت عقلی می یابند. استدلال دوم براساس جامعیت دین و شمولیت آن اسلام بر مجموع «هست و نیست ها» و «باید و نباید های» از هستی و زندگی بنا شده و این جامعیت به این دین توانایی داده به پرسش های اساسی انسان پاسخگو باشد.
استدلال سوم بر این مبتنی است که علم و فلسفه نیازمند به چارچوبی تغذیه ای هستند و دین اسلام به جهت قابلیت ذکر شده خود، توانایی دارد برای فلسفه سیاسی چارچوب تغذیه دهنده باشد.
Philosophy of politics organizes human’s thoughts and deeds by explaining the nature of life and political phenomenon and presenting a suitable form of life. It also answers human’s main questions of life and creates an ease life for its followers by synchronizing life and the common rules of life accepted in an ideology.
Philosophy of politics is a rational explanation of the political teachings of religion regarding social and political life. It presents a coherent system for life’s concepts and political order in the framework of religious knowledge. It also includes recommended inferences.
The author’s claim is that the revelational teachings of Islam’s initial narrations do have this ability and he has presented three reasons for his claim. The first reason says human’s philosophizing is not restricted to a specific geography and after presenting a rational proof of revelation and justifying it، all revelational teachings concerning the nature of life and its propose and its main concepts will be evident. The second reason is based on the comprehensiveness of Islam and its inclusion. It says Islam is based on a collection of ‘descriptions of being’ and ‘obligations’ for life and this comprehensiveness of religion gives it the ability to answer human’s main questions.
The third reason is based on the fact that knowledge and philosophy should have a feeding for their framework and Islam، as mentioned، may be a feeding framework for philosophy of politics.
ملخص الجهاز:
بنـابراين فلسفه به معناي طرح پرسش هـاي فلـسفي از چيـستي اشـيا و فلـسفه سياسـي ، پرسـش از نيازهاي اساسي انسان مانند: سياست ، عدالت و جامعه بوده باشد و سـرانجام آيـا مـي تـوان فلسفه سياسي اسلام داشت و هيچ نوع مانع معرفتـي و منطقـي سـر راه آن نباشـد تـا آن را ممتنع سازد هر چند فعلاً وقوع خارجي نداشته باشد؟ مدعاي مقاله آن است از آنجا که فلسفه ورزي ويژگي انسان است و بـه محـيط بيرونـي خاصي اختصاص ندارد و چون دين اسلام از جامعيت برخوردار است و فلسفه سياسـي در تأمل عقلي اش نيازمند به چارچوب معرفتـي و دسـتگاه مفهـومي اسـت ، مجمـوع و کليـت معارف اسلامي و وحياني ، اين ظرفيت و قابليت را دارد که براي فلسفه سياسي چـارچوب معرفتي واقع شود و يک دستگاه مفهومي منظم را به فلسفه سياسي جهت تأمـل ورزيـدن و پاسخ دهي آن به پرسش هاي اساسي انسان عرضه کنـد و هـيچ مـانعي از حيـث معرفتـي و منطقي بر سر راه آن وجود ندارد تا آن را ممتنع سازد.