خلاصة:
این نوشتار شرحی از گسترش مناسک و شعائر و همچنین شکلگیری دستگاه دینی و نوع مواجهه آن با دستگاه سیاسی بعد از اعلام رسمی مذهب شیعه اثنی عشری در دوره صفویه است.به گمان نویسنده حد اقل چهار دوره از گسترش این آیینها را در جامعه ایرانی عصر صفویه میتوان سراغ گرفت.دوره اول با ظهور شاه اسماعیل مصادف است که یکپارچهسازی عقیدتی انجام گرفت.در دوره بعد مقارن ظهور شاه عباس اول مناسک و شعائر مذهبی چهرهای همگانی به خود گرفت، دوره سوم،احتمالا مقارن با سلطنت طهماست و شاه صفی جنبههای دراماتیک به این مراسم وارد شد و سرانجام در دوره شاهان ضعیف صفوی همچون سلیمان و حسین،اصولگرایی مذهبی رواج گسترده یافت.بر همین اساس،روابط میان علما و شاه را نیز در طی این دوره درازمدت در سه عرصه فکری و تاریخی میتوان توضیح داد.در دوره اول،علما شیعی از جبل عامل و عراق به سرزمین ایران کوچ داده شدند و مسئله اشاعه عقاید و همچنین مشروعیتبخشی به شاهان از جمله دلمشغولیهای آنان بود.در دوره دوم با انتقال قدرت از صوفیان به مجتهدان،گرایش اصلی مردم به علما به عنوان نایبان ائمه به حساب میآمد و در دوره سوم با ضعف پادشاهان از یک سو و غلبه مناسک بر حوزه همگانی،علما بیش از پیش قدرتمند شدند و حتی از منظر مشروعیت سیاسی اجتماعی بالا سر پادشاهان بودند اگرچه مسئله عدم بسط ید در مفهوم سیاسی آن،آنان را همچنان به همراهی با سلطان وادار میساخت.
ملخص الجهاز:
"در حقیقت با بررسی چگونگی گسترش شعائر دینی و مذهبی متوجه این موضوع میشویم که یک نوع فاصله میان باورداشتها و شعائر جامعه ایرانی در عصر صفوی وجود داشته و حد اقل از طریق گسترش شعائر و مراسم مذهبی،مجموعه باورداشتهای جامعه نیز فربهتر شده است؛بهطوری که میتوان گفت اساس منتقدات مذهبی شیعیان را آئینهای برگزاری،عزاداریها(بهویژه شهادت حضرت علی بن ابی طالب(علیه السلام)و عاشورای حسینی)و اعیاد مربوط به شهادت یا تولد ائمه معصومین(ع)شکل داده است.
بههرحال،در پایان حکومت صفویان؛سلسلهای که برای نخستینبار براساس مذهب شیعه دوازده امامی،ایران را به مثابه کشوری یکپارچه و واحد وارد دنیای جدید کرد،مناسک و شعائر مذهبی تشیع کاملا ذهن و زبان جامعه ایرانی را متوجه خود ساخته و براساس مؤلفههای نیرومند از تاریخ اسلامی که با روحیات ایرانیان کاملا نزدیکی داشت،نظام زبانی و فرهنگی منحصربهفردی را ایجاد کرد که بعدها تحولات سیاسی و اجتماعی ایران را شدیدا تحت تأثیر قرار داد.
همچنانکه حامد الگار اشاره میکند در طی دورۀ جدید ایران از آنجا که مذهب در حقیقت انسجامدهنده هویت ملی شده بود و حتی حکومت ملی صفوی نیز برپایههای مذهبی بنا شده بود؛وفاداری اصلی مردم بیشتر متوجه نهاد مذهب بود تا نهاد دولت و در صورت بدبینی روحانیون نسبت به حکومت،این بدبینی به سرعت در بین عامۀ مردم رواج مییافت(الگار،1369:5-34)،عکس قضیه نیز صادق است به طوری که نزدیکی علما به حکومت باعث آرام نگاه داشتن فضای عمومی توسط آنان میشد» (حائری 1381:81)."