ملخص الجهاز:
"ارمغانی از طنز و شوخطبعی پیشینیان دو حکایت از بهلول روزی وزیر خلیف بلول را گفت:دل خوشدار که خلیفه تو را تربیت کرد و بر سر خوک و خرس حاکم گردانید.
بهلول گفت:این زمان حاضر خود و قدم از فرمان من بیرون منه که رعیت منی!
***** دو حکایت از حجاج یوسف روزی حجاج یوسف در صحرایی با گروهی از خاصان خود میگشت از دور شبانی را دید که گوسفند میچرانید.
حجاج از او پرسید:ای شبان!حجاج یوسف چگونه حاکمی است؟گفت:لعنت خدا بر او باد که هرگز از او ظالمتری بر مسند حکومت ننشسته:بیرحمی،خونآشامی، بیباکی،خداناترسی است و امید میدارم که به زودی روی زمین از لوث وجود و ظلم او پاک شود!
***** گویند چون اجل حجاج فرا رسید،وزیر را بخواند و گفت:در دیوان بنگر تا چند کس کشتهام؟ نگاه کرد چهل هزار سوار و سی هزار غلام از آن خویش کشته بود."