خلاصة:
مقابل عفونتها کاهش مییابد و افرادی که بر اثر بیماری میمیرند بیش از افرادی میشوند که به خاطر گرسنگی جان میسپارند. بنابراین،هر انسانی یک نقطه فروپاشی دارد که نمیتواند بیشتر از آن مقاومت کند. هر فردی دیر یا زود به نقطه فروپاشی میرسد.فشار بیشتر باعث اضمحلال کلی کنش موجود زنده میشود و در نهایت او را از پای در میآورد(گولدبرگ1و برس نیتس2،1982). بدیهی است که استرس موضوع بازنشستگی را نمیتوان منکر شد.در ضمن،چون پس از بازنشسته شدن هرگز نمیتوان وارد شغل قبلی شد،لذا استرس آن از نوع مزمن است.مشکل زمانی حادتر میشود که،علاوه بر استرس بازنشستگی،رخدادهای دیگری نیز با واحدهای متفاوت،استرسهایی را بر افراد بازنشسته وارد نمایند.طبیعی است که در این صورت بهداشت روانی آنها به راحتی دستخوش تغییر میشود.سالها پیش مهیر3(1958)استدلال کرد که تغییرات معین در شرایط زندگی،از جمله تغییر محل زندگی،تولد،مرگومیر،شغلهای جدید و بازنشستگی،تأثیر بالقوهای روی رابطه موجود میان بیماری و سلامتی دارد. به منظور نشان دادن تأثیر استرس ناشی از«تغییرات عمده زندگی»هولمز4و راهه5 در سالهای 1940 و 1950 میلادی از پنج هزار نفر سوالاتی مبنی بر اولویت دادن به اتفاقات و حوادث و تغییرات مهم زندگی نمودند(با توجه به اینکه تغییر عامل مشترک بین تمام انوع استرسهاست،میتوان با پرداختن به این وجه اشتراک،شدت آنها را بر اساس جمعبندی نظرات افراد مختلف درجهبندی کرد)،که براساس آن مقیاس وقایع اتفاقی را در زندگی این پنج هزار نفر به شرح جدول شماره(1)نشان دادند. و روانی میشوند.با آگاهی به این تعامل بسیار پیچیده،در این پژوهش به شکل تلفیقی عوامل استرسزا و مخل بهداشت روانی بازنشستهها،به عنوان قشر خاصی از افراد اجتماع مورد بررسی قرار گرفت. هنگامی که مدتهای مدیدی زندگی آدمیان با سکوت و آرامش همراه میشود،آنان احساس کسالت کرده در پی چیزهای هیجانانگیز مانند تماشای فیلمهای جنگی میروند.بررسیهای مربوط به محرومیت حسی نشان میدهند که فقدان تحریک عادی برای مدتی بیش از یک دوره کوتاهمدت،میتواند هم بسیار ناراحتکننده بوده و هم اثرات ژرفی بر رفتار بگذارد.بنابراین برانگیختگی هیجانی ملایم،آدمی را در جریان اجرای کاری که بر عهده دارد هشیار نگه میدارد.به این ترتیب،به نظر میرسد برای آنکه دستگاه عصبی درست کار کند بایستی میزان معینی تحریک به آن وارد شود.اما در عین حال،فشار روانی شدید یا طولانی دارای اثرهای آسیبزای فیزیولوژیکی و روانشناختی است. از طرف دیگر،مطالعات گوناگون نشان دادهاند که همه رخدادهای زندگی همه خوشایند و چه ناخوشایند(منفی و مثبت)براساس ماهیت خاص خود،واحدهای متفاوتی از استرس را بر افراد وارد میکنند و در نتیجه فرد مبتلا(قربانی)را نیازمند سازگاری مجدد مینمایند.لیکن طبیعی است که فرایند سازگاری مجدد با وقایع و رخدادهای ناخوشایند متفاوت از فرایند سازگاری مجدد با رخدادهای خوشایند باشد. همینطور فرایند سازگاری مجدد با وقایع و اتفاقات مزمن متفاوت از فرایند سازگاری مجدد با وقایع حاد ناگهانی است. انطباق ا یک عامل فشارزا ممکن است با کاهش مقاومت نسبت به عوامل فشارزای دیگر همراه باشد.همچنین احتمال دارد دارد چنانچه فشار شدید بوده و یا برای مدتی طولانی ادامه یابد باعث به هم خوردن سازگاری شود.برای مثال،طی دورههای قحطی، بسیاری از مردم علیرغم عرضه نامناسب مواد غذایی به زندگی خود ادامه میدهند،اما آسیبپذیری آنها در مقال بیماریها بهطور فزایندههای مییابد؛مقاومت آنها در این پژوهش به روش توصیفی،به قصد شناسائی اتفاقهای استرسزای مختلفی که بر زندگی بازنشستهها حاکم هستند،انجام پذیرفت.برای رسیدن به این هدف،تعداد 60 نفر از بازنشتههایی که به بانکهای مختلف برای گرفتن حقوق مراجعه کرده بودند به تصادف انتخاب شدند و ابزار تحقیق در اختیار آنان قرار داده شد.آنها اتفاقهای روی داده در مورد خود و شدت استرسزایی آن را مشخص کردند.با استخراج اطلاعات، ضمن شناسائی این عوامل،میزان و ترتیب استرسزایی آنها مشخص گردید.پایههای نظری،یافتههای پژوهش و پیشنهادهای لازم در اصل مقاله آمده است. مطابق اصول اساسی بهداشت روانی،انسان موجودی زیستی،روانی و اجتماعی تلقی میشود،ولی مهمتر این است که این سه بعد به شکل تعاملی عمل میکنند؛در نتیجه، مشکلات زیستی منجر به اختلالات روانی و اجتماعی،مشکلات روانی منجر به اختلالات زیستی و اجتماعی و همینطور مشکلات اجتماعی منجر به اختلالات زیستی
ملخص الجهاز:
"این مقیاس که به نام مقیاس هولمز و راهه برای رتبهبندی سازگاری مجدد اجتماعی نیز مشهور است،میزان فشار روانی را برحسب تغییراتی که در زندگی آدمی روی میدهد اندازهگیری میکند(نقل از هولمز و راهه) (به تصویر صفحه مراجعه شود) همچنان که در جدول مقیاس تغییرات زندگی میتوان مشاهده کرد،تحقیقات هولمز و راهه ارزش عددی استرس بازنشستگی راه 54 برآورد کردهاند.
با این پیش فرض که علاوه بر استرس بازنشستگی حتما رخدادهای استرسزای دیگری نیز در زندگی بازنشستهها روی میدهند که مستلزم سازگاری مجدد بوده و میتوانند بهداشت روانی آنان را مختلف نمایند،این پژوهش با این هدف کلی که بتواند این تغییرات و یا رخدادهای استرسزای حاکم بر زندگی بازنشستهها را مشخص نماید طرح ریزی شد.
جدول شماره(3):رخدادهای حاکم بر بازنشستهها براساس فراوانی و درصد به ترتیب اولویت (به تصویر صفحه مراجعه شود) (به تصویر صفحه مراجعه شود) جدول شماره(4)رخدادهای فشارزا و مخل بهداشت روانی بازنشستهها،همراه با امتیاز استرسزایی به ترتیب اولویت (به تصویر صفحه مراجعه شود) (به تصویر صفحه مراجعه شود) بحث: همچنان که قبلا مطرح شد،خود اتفاق بازنشستگی استرس 54 واحدی را بر همه بازنشستهها وارد میکند،ولی علاوه بر آن،اطلاعات موجود در قسمت نتایج نشان می دهد که بازنشستههای ما مجبورند استرسهای دیگری را نیز تحمل نمایند که در صورت عدم برخورد اصولی با آنها میتواند بهداشت روانی آنان را مختل سازد.
در جمعبندی میتوان عوامل استرسزای حاکم بر زندگی بازنشستهها را که بهداشت روانی آنان را نیز تهدید میکنند بدینگونه خلاصه کرد: (1)- Parkes (2)- Benjamin (3)- Fitzgerald 1-بازنشستهها بیشتر از همه اقشار سنی دیگر هر از چندگاهی مرگ همسر،یکی از نزدیکان،دوستان،همسالان،همسایگان و دیگران را تجربه میکنند این مرگها به خصوص مرگ همسر و همسالان مرگ خود او را نیز هشدار میدهند."