خلاصة:
سعدی شاعری استدلال گراست. ابیات او در غزل، به عبارت ها و گزاره های منطقی چنان نزدیک می شود که در عین مخیل بودن، بسیار استوار به چشم می آید. یکی از راه های خلق تصاویر هنری و ایجاد زمینه های منطقی و قابل درک، در غزل، اسلوب معادله است که سعدی با شناخت مناسبی که از ظرفیت های این شگرد ادبی داشته، شعر خود را به کمک آن هنری تر و استدلالی تر کرده است. اسلوب معادله از فروع بحث تشبیه است که با درآمیختن به تمثیل، شعر را به ساحت های تصویری روشن و قابل درک رهنمون می سازد، از تجربه های همگانی می گوید و هیات های ذهنی شاعر را به هیات های بیرونی در جهان ما پیوند می زند. در غزل سعدی با شناخت از امکانات تشبیه تمثیل و زیر مجموعه فنی آن، اسلوب معادله، این شگرد، گاه در قالب تک بیت ها و در مواردی در قالب دو بیت ساخته شده است. سعدی با درک درست از ایجاز، مصراع های محسوسی را که در اسلوب معادله به کار گرفته از زمینه های حیات اجتماعی ایرانیان برگزیده تا نشانه های شعری اش روشن باشد و مدلول های تجربه شده ای را به صورت فشرده در قالب تک بیت ها، برای مخاطب فارسی زبان پیش چشم بگسترد. این عمل باعث می شود که غزل علاوه بر مخیل شدن، منطقی و هندسی هم بشود و سعدی با آگاهی از زوایای روح و روان مخاطب خود، با استفاده از اسلوب معادله، غزل را در بستری از تصاویر آشنا، حکمت های عامیانه، تجربیات ملموس انسانی، متل ها و مثل های عامیانه، داستان ها، اساطیر دینی و غیر دینی، با حال و هوایی از پیام های عارفانه و عاشقانه، در هم می تند.
ملخص الجهاز:
"ایشان در بحث از انواع صور خیال با تمایز قائل شدن بین تمثیل و انواع دیگر تصویر،دیدگاهی تازه را که مبتنی بر قراردادهای زبانی است پیش کشیده و میگویند:«تمثیل در معنی دقیق آن،که محور خصایص سبک هندی است،میتواند در شکل معادلۀ دو جمله مودر بررسی قرار گیرد و تقریبا مجموعۀ آنچه متأخرین بدان تمثیل اطلاق کردهاند معادلهای است که به لحاظ نوعی شباهت،میان دو سوی بیت-دو مصراع-وجود دارد و شاعر در مصراع اول چیزی میگوید و در مصراع دوم چیزی دیگر؛اما دو سوی این معادله از رهگذر شباهت قابل تبدیل به یکدیگرند و شاید برای جلوگیری از اشتباه بتوان آن را اسلوب معادله خواند» (شفیعی کدکنی،1366 ب:84؛همچنین رک.
تناظر ذهنیت با عینیت در اسلوب معادله «آنچه از مجموع عقاید متأخرین در باب تمثیل دانسته میشود،و از میان مثالهایی که برای تمثیل در کتابهای بلاغت نقل کردهاند میتوان دریافت،این است که تصور متأخرین در حوزۀ محدودتر و مشخصتری قرار داشته چنانکه صاحب انوار الربیع میگوید:«و آن تشبیه حالی است به حالی،از رهگذر کنایه،بدینگونه که خواسته باشی به معنایی اشارت کنی و الفاظی به کار ببری که بر معنایی دیگر دلالت دارد اما آن معنا خود مثالی باشد برای مقصودی که داشتهای،و اینگونه سخن گفتن را فایدهای است ویژۀ خود که اگر به الفاظ خاص خود گفته شود،چندان تأثیر ندارد و راز آن در این است که در ذهن شنونده تصوری بیشتر ایجاد میکند؛زیرا شنونده هنگامی که در دل خویش مثالی را تصور کند که مخاطب مستقیم آن نباشد با رغبت بیشتری آن را پذیرا خواهد شد»(شفیعی کدکنی،1366 ب:82)."