خلاصة:
هدف از مقاله حاضر بررسی نظریه التفاتی در باب ادراک حسی است. این نظریه تلاشی برای ارائه تبیینی از ادراک حسی است که درصدد است افزون بر موارد ادراک حسی غیرواقعی ارتباط ذهن با عین در ادراک حسی واقعی را نیز توجیه کند . در این نظریه، ادراک حسی، اعم از واقعی و غیرواقعی، عبارت است از یک حالت ذهنی التفاتی که بازنمودی را عرضه می کند. با اینکه اکثر التفات گرایان متعلق تجربه حسی را شی فیزیکی می دانند اما در نظر آنان شی فیزیکی در تحقق ادراک حسی ضرورتی ندارد و به بیان دیگر، ارتباط ذهن با عین شرط لازم شکل گیری ادراک حسی نیست. بنابراین، می توان نتیجه گرفت که تبیین التفات گرایانه از ادراک حسی، با این فهم شهودی که حواس می توانند جهان فیزیکی را بر فاعل شناسا عرضه کنند، هماهنگ نیست و از این رو، با نوعی شکاکیت قابل جمع است.
ملخص الجهاز:
Fish, pp)، اما آنچه در نظرية التفات گرايي اهميت دارد آن است که محتواي التفاتي ادراک حسي يا همان محتواي ادراکي ، در تبيين هويت پديداري آن نقش مهمي را ايفا مي کند.
۱۳ در اين رويکرد، محتواي همة حالات التفاتي گزاره است ، گزاره اي که به موجب آن ، حالت التفاتي مفروض حکايتي از چگونگي جهان و بازنمودي از آن را به يک طرز خاص ارائه مي کند و بدين ترتيب صدق و کذب گزارة مذکور نيز قابل ارزيابي مي شود.
اگر ادراک حسي را به يک حالت ذهني التفاتي تعبير کنيم ، طبيعي به نظر مي رسد که در صورت يکي بودن تمام شرايطي که منجر به تحقق حالت مذکور مي شود قائل به همساني دو محتواي ادراکي شويم ، اما وقتي ادراک حسي يک حالت ذهني است شرايط مذکور قاعدتا نمي بايست از جايي غير از خود فرد اعم از شرايط و خصوصيات فيزيکي يا ذهني وي ناشي شده باشند.
ايشان ادراک حسي را به مثابه نوعي التفات ، بازنمود ذهني يا يک حالت ذهني التفاتي قلمداد مي کنند که در بارة چيزي از جهان بوده و آن را بازنمود مي کند(Crane, The Problem of Perception).
(ibid) اما ممکن است گمان شود نظرية التفاتي که اصل بازنمودي را پذيرفته ، مانند نظرية دادة حسي (البته با قرائت واقع گرايي غيرمستقيم ) اصل شيئيت پديدار را نيز مي پذيرد، اما چنين نيست (Crane, The Problem of Perception).
يکي از تفاوت هاي موجود ميان اين دو حالت ذهني يکسان ، آن است که محتواي التفاتي در توهم ، کاذب و در ادراک حسي ، صادق است (٦٦.