خلاصة:
عدول از قواعد زبان معیار، روشی است که همهی شاعران برای آفرینش شعر از آن بهره میگیرند. در شعر کلاسیک فارسی، فراهنجاری معنایی بیشتر برای القای بار عاطفی- انسانی، افزودن بر جنبهی هنری و زیبایی شعر و نیز ابدیّت بخشیدن به آن صورت میگیرد؛ از اینرو، این تمهید خاص، جوهر اصلی شعر بهشمار میرود. مولوی از شاعران بزرگی است که برای تشخّص دادن به شعر خود، ضمن استفاده از فراهنجاری معنایی، بسیاری از آن نوع فراهنجاری را بهطور ناآگاهانه، در زمان خود ارائه میدهد. این مقاله بر آن است که به بررسی فراهنجاری معنایی در دیوان شمس بپردازد و نمونههای برجستهای از این نوع فراهنجاری را نشان دهد. دستاورد تحقیق، از پرداختن مولانا به انواع فراهنجاری معنایی، نظیر استعاره، تشخیص، تشبیه، نماد، کنایه، پارادوکس و مجاز در دیوان شمس بهصورت گسترده و برجسته حکایت دارد.
ملخص الجهاز:
بهنظر فرمالیستها برای رهایی از این امر، باید دست به آشناییزدایی در پدیدهها زد؛ برای مثال «سیاهی چشم» بین شاعران فارسیزبان از زیباییهای معشوق برشمرده شده و قرنها این باور در بین آنان رواج یافته است؛ از اینرو، تکرار آن، امری عادی و مبتذل به نظر میآید: بر آن چشم سیه صد آفرین بــاد کـــه در عاشقکشی سحرآفرین اسـت (حافظ،1371: 123) در مقابل، در ادب عربی و فارسی، چشم کبود، نشان خبث طینت بوده است (سبحانی، 1379: 92)؛ اما صائب این عقیده را زیر پا نهاده، معیاری جدید برای زیبایی معشوق خود میآورد و آن چشمانی به رنگ آسمان است و در واقع، بدین وسیله از همان تعبیر عادی و رایج مذکور، آشناییزدایی میکند: دل خراب مرا جور آسمان کم بود که چشم شوخ تو ظالم هم آسمانگون شد (صائب، 1383، ج4: 1854) به نظرمیرسد اولینبار اصطلاح آشناییزدایی برگرفته از آرای شکلوفسکی باشد.
(همان، 26) حال آنکه شاعران در زبان ادبی نشانههای جدیدی را خلق میکنند که خود این نشانهها نیز با گذر قرنها فرسوده میشوند و نیاز به آشناییزدایی پیدا میکنند؛ مثلا واژهی «نرگس» قرنهاست که بهعنوان استعاره از چشم استعمال میشود و میتوان گفت که این کاربرد، به ابتذال گراییده است و دیگر آن غرابت را برای خواننده ندارد و بهاصطلاح، به «فرسودگی نشانه» دچار شده است؛ از این رو، آن خاصیتی را که در ذهن مخاطب مکث ایجاد کند و او را به لذت برساند، ندارد.
ما میتوانیم همین معنی را بهوسیلهی علاقهی ظرف و مظروف درک کنیم: کمترین ساغر بزم خوش او شد کوثر دل چون شیشهی ما هم قدح ایشان باد (مولوی، 1384: 325) مولوی نیز از این ابزار برای برجستهسازی شعر خود چنین سود میجوید: رستم از این بیت و غزل ایشه و سلطانازل مفتعلن مفتعلن مفتعلـــن کشت مــــرا (همان، 64) مفتعلن، مجاز است از عروض و ارکان عروضی به علاقهی ذکر جزء و ارادهی کل.