خلاصة:
فرانتس کافکا به عنوان یک نویسنده فلسفی، در پی یافتن حقیقت است و به تجربیات شخصی زندگی خود بعدی اسطوره ای می بخشد. این درونمایه افلاطونی، این اشتیاق روح برای یافتن حقیقت، مضمون اصلی داستان های بلند و کوتاه او به شمار می آید. در این مقاله، شاهکارهای کافکا، در ارتباط با کتاب مقدس، تفسیر می شوند. در تمام نوشته هایش، حقیقت غایب است و قهرمانان می کوشند تا به آن برسند؛ حقیقت به صورت نمادین در دادگاه، قصر یا سرزمینی دیگر، نشان داده می شود. از این لحاظ، کافکا را می توان با منصور حلاج یا مولانا مقایسه کرد، ولی فرقشان در این است که این عارفان به معشوق خود دست می یازند، در حالی که قهرمانان نوشته های کافکا همواره در عطش وصل می سوزند.
ملخص الجهاز:
"فرانتس کافکا بهعنوان یک نویسندهء فلسفی،درپی یافتن حقیقت است و به
شمشیری در دست دارد و این یادآور همان شمشیر آتشباری است که با آن ملائک،پس از
در داستان کوتاه گراکوس شکارچی هم شاهد مسیحایی هستیم که برای همیشه از بهشت رانده شده است.
این مرد که خود را شهردار معرفی میکند به
این خود مثال زندهای است از تنزل و انحطاط مسیحیت که به
شده که حتی فدا کردن جان خود در راه خدا هم،گرهی از مشکلات انسانی نگشوده است.
کافکا همواره در زندگی خصوصی خود میخواست موسیوار به سرزمین کنعان راه یابد،
مطلقی که بر قصر حکمفرماست،کافی است این عقیده را در ما القا کند که حقیقت خاموش
مأموران عالیرتبهء قصر،دائما در حال تغییر است:در دهکده به هیأتی ظاهر میشود و در قصر
جستجوگر است،ولی آنچه را که از قصر و مردم دهکده استنباط میکند این است که حقیقت
این است که حلاج جستجویش را از نقطهای آغاز میکند و در نقطهء دیگری با حقیقت یکی
مساحی است که از سوی قصر پذیرفته شده است و اگر«کنت وست وست»استخدامش کرده، باید این حق را داشته باشد که به آنجا راه یابد و با کنت و مامورانش ملاقات کند.
سر باز زند،پس انسان برای رستگاری برگزیده نشده است و دیگر دلیلی ندارد که بتواند به
این است که میخواهد از راه منطق به آن جهان دستنیافتنی دست بیابد
است که از اصل خود دورتر هم میشود«زیرا برای راه یافتن به آن جهان دستنیافتنی باید
است که به کتاب ارزش فلسفی میدهد و این تلاش ماست که به زندگی ما معنی میدهد."