ملخص الجهاز:
"آیاهمسرتان بود که از شما خواستتا راه تحصیل دانشگاهی را درپیش بگیرید؟آیا در این زمینهتشویقتان میکرد؟آیا خود او بهدانشگاه میرفت و همین عاملانگیزهای برای تحصیل دانشگاهیدر شما به وجود آورد؟در اینزمان چند سالتان بود؟گویاهمسرتان نیز خیلی جوان بود.
به عنوان سرایدارشبانه در بیمارستانی استخدام شده بودم وسه سال تمام این شغل را حفظ کردم،کاربسیار مناسبی بود.
*آیا راست است که وقتیبرای اولین بار داستانی از شما درکنار داستان نویسندگان دیگر درکتابی به صورت منتخب داستانهایروز چاپ شد،تا صبح خوابتاننبرد؟ بله،صحت دارد.
تحمل این وضعبسیار دشوار بود و از نظر روحی دچارافسردگی شده بودم.
*چند وقت است مشروبرا کنار گذاشتهاید؟ از دوم ژوئن 2977،راستش رابخواهید،آن قدر که از بابت ترک مشروببه خود میبالم،از دستاوردهای دیگری کهدر زندگی داشتهام نمیبالم.
بههرحال به منزلی که تکو تنها در ان زندگی میکردم،رفتم و تصمیمگرفتم دیگر مشروب ننوشم و سرانجام بازحمت زیاد توانستم از عهدۀ این کار برآیم.
ولی همواره عنصری یا عاملیهست که به من گفته شده یا شخصا شاهدشبودهام و از همانجا سر نخ را به دستآوردهام؛مثلا روزی همسرم به من گفت،«این آخرین کریسمسی است که میتوانیزهرمان کنی!»من در آن ایام دایم الخمربودم،ولی این جمله یادم ماند.
*آیا عادت خاصی درنویسندگی دارید؟آیا زیاد روی هرداستان کار میکنید؟ در دورانی که مینویسم،هر روز این کار را میکنم.
روزهایی که کار میکنم،ساعتهایمتمادی،گاه ده یا دوازده یا حتی پانزدهساعت پشت میز مینشینم و این وضع تاچندین روز ادامه مییابد.
نصیحتی بهیکی از بسیار کسانی که به او نامهمینوشتند کرده بود:دوست من،لازم نیستحتما دربارۀ آدمهای خارق العادهای کهکارهای عجیب و غریبی میکنند،داستانبنویسی(در این ایام درس میخواندم وعاشق رمانهایی بودم با شخصیتهایی فراتر ازواقع)."