خلاصة:
مسئله معاد از دیرباز مورد توجه فیلسوفان بوده است. آرزوی دیرینه فلسفه، تبیین عقلانی معاد جسمانی بوده و هست. ابنسینا راه اثبات معاد جسمانی را منحصر در شرع میدانست و آن را خارج از توان عقل بشر قلمداد میکرد. در حالی که دست عقل را در اثبات معاد روحانی باز میگذاشت و شرع را در این زمینه، موید عقل میدانست. در این مقاله، پس از ذکر دیدگاههای ابنسینا در خصوص معاد، با توجه به آثار مختلف وی، مبانی فلسفی او را در انکار معاد جسمانی تبیین کرده و نشان میدهیم وی با قبول این مبانی، نمیتواند معاد جسمانی را تبیین فلسفی کند و لذا تعبدا آن را میپذیرد. در انتها نیز اصول معاد روحانی ابنسینا را بررسی میکنیم؛ یعنی آنچه که او را ملزم به قبول وجود سعادت و شقاوت برای نفس ناطقه صرف نظر از تعلق آن به جسم میکند.
ملخص الجهاز:
"حال اگر طبق نظر قائل به تناسخ، نفس دیگری هم پس از مرگ بدنش به این بدن تعلق گیرد، لازم میآید که یک بدن دارای دو نفس باشد و این امر محالی است، زیرا اولا هر انسانی تنها شعور به یک نفس دارد که در بدن او تصرف میکند و ثانیا محال است که آن نفس دوم وجود داشته باشد ولی معطل باشد (همو، 1383، ص58)، زیرا نفسی که وجود آن درک نشود و فائدهای هم از آن عائد بدن نشود، نفس آن بدن نیست.
به اعتقاد او، نزد شخص عالم واضح است که ظاهر این متون، مقصود شرایع نیست و اما برای فرد جاهل، صلاح خود او نیست که این مطلب فاش شده و به آن پی ببرد، زیرا به دلیل عدم آگاهی از حقیقت امر سعادت و شقاوت و عدم ظرفیت درک عمق مطالب، اگر بفهمد که ظواهر متون اراده نشده است، ادیان الاهی و شرایع حقیقی را سبک خواهد شمرد و چه بسا انکار کند.
در واقع، ابنسینا در این اصل به تفاوت علمالیقین با عینالیقین و تفاوت علم با مشاهده اشاره کرده و معتقد است در برخی از کمالات، خروج از قوه به فعل به گونهای است که معلوم است آن کمال، لذتبخش است و تحقق آن کمال و لذت یقینی است، ولی چون حاصل نشده، تصور چگونگی آن و وقوف بر لذت آن ممکن نیست و چون چنین وقوف و شعوری نیست، به سوی آن حرکتی نمیشود، مانند فرد عنین که عالم به لذت آمیزش هست، ولی تمایل و اقدامی جهت آن ندارد، زیرا او نمیتواند چنین لذتی را تخیل کند."