ملخص الجهاز:
"حرکت به سوی یک کشاورزی پایدار شامل لحاظ کردن دانش بومی و دانش کار (working knowledge) در نظامهای مختلف کشاورزی،افزایش سهم زنان در تولید و منافع آن،کاهش تکیه بر نهادهای بیرونی کشاورزی و مهمتر از همه زدودن نگرش نادرست به کشاورز و بهرهبردار بعنوان یک مانع یا تسهیل کنندهء توسعه است.
و چنین فرایندی طبیعی است،چرا که در این رهیافت پذیرفته شده برنامههای افزایش تولید مبتنی بر تکنولوژی پیشرفته تنها میتواند به چنین بهرهبردارانی اختصاص یابد و متناسب با ابعاد و وسعت برنامه ممکن است دیگر بهرهبرداران را نیز تا حدودی در بر گیرد.
از آنجا که برنامهریزی و تصمیمگیری متمرکز از بالا به پایین است،درک و فهم درستی از استضعاف و پویایی توسعه نیافتگی و فقر وجود ندارد،فرصتی برای ارزیابی نقادانهء واقعیت جامعهء کشاورزی و روستایی به دست نمیآید و تجربه و دانش تولید شده در جامعه در فرایند برنامهریزی لحاظ نمیشود.
اما چرادر کشورهای در حال توصعه و از جمله ایران این رهیافت موفق نبوده است؛مثلا افزایش تولید طبق برنامه حاصل نشده است؟گذشته از عواملی چون اقتدار گرایی،سازماندهی سلسله مراتبی، تمرکز توسعهء تعریف شدهء دولتی،نقش دولت و تکیه بر انتقال تکنولوژی پیشرفته برای افزایش تولید،غفلت از نیازهای واقعی جامعهء کشاورزی و واقعیتهای اجتماعی چنین نتیجهای به بار آورده است.
در این صورت،جوامع کشاورزی و روستایی بر اساس سهم خود در تولید و منابع،استعدادها و ظرفیتها و همچنین نیازهای گروهی،محلی و ملی در فرایند توسعه ایفای نقش میکنند و هیچ گروهی،خرد یا بزرگ،فقیر یا دارا از نظر دور نمیماند و با توجه به دیگر اصول همچون منطقهگرایی،پایداری،بوم شناختی،و نقش جدید دولت،ساختاری تعبیه میگردد که در آن بهرهبرداران و تولید کنندگان کشاورزی و روستایی در واقع در تصمیمگیریها دخالت دارند."