خلاصة:
ﺣﺎﻓﻆ ﺑﺮای ﮔﺮﻳﺰ از ﺗﻜﺮار در ﻛﺎرﺑﺮد ﺻﻮر ﺧﻴﺎل، ﻛﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪ آن ﭼﻴﺰی ﺟﺰ ﺑﻴﻬﻮدهﮔﻮﻳﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﻪ ﺷﮕﺮدی ﻫﻨﺮﻣﻨﺪاﻧﻪ و رواﻧﺸﻨﺎﺳﺎﻧﻪ روی ﻣﻲآورد ﻛﻪ در اﻳﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ از آن ﺑﺎ ﻋﻨﻮان »ﺗﺪاﻋﻲ ﻣﻌﺎﻧﻲ« ﻳﺎد ﺷﺪه اﺳﺖ. »ﺗﺪاﻋﻲ ﻣﻌﺎﻧﻲ« در رواﻧﺸﻨﺎﺳﻲ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻌﻨﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻳﻚ ﻣﻔﻬﻮم، ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻣﻔﺎﻫﻴﻤﻲ را ﺑﺮ اﺳﺎس اﺻﻞ ﻣﺠﺎورت ﻳﺎ ﻣﺸﺎﺑﻬﺖ و ﻳﺎ ﺗﻀﺎد ﺑﻪ ذﻫﻦ ﺗﺪاﻋﻲ ﻣﻲﻛﻨﺪ. در ﺷﻌﺮ ﺣﺎﻓﻆ اﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ اﺳﺖ ﻛﻪ اﺟﺰای ﻳﻚ ﺗﺼﻮﻳﺮ، ﺳﻨﺘﻲ در ﻫﻢ ﺷﻜﺴﺘﻪ ﺷﺪه ﺑﺎ ﻳﻚ ﺟﺎﺑﻪﺟﺎﻳﻲ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪای ﺑﻪ ﻛﺎر ﺑﺮده ﻣﻲﺷﻮد ﻛﻪ ﻫﺮ ﺟﺰء، اﺟﺰای دﻳﮕﺮی را ﺗﺪاﻋﻲ 101 ﻣﻲﻛﻨﺪ؛ ﺑﺮای ﻧﻤﻮﻧﻪ در ﺳﻨﺖ ادﺑﻴﺎت، زﻟﻒ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎ ﺗﻌﺪادی ﺻﻔﺘﻬﺎی ﻛﻠﻴﺸﻪای ﻫﻤﭽﻮن ﭘﺮﻳﺸﺎﻧﻲ، آﺷﻔﺘﮕﻲ، درازی، ﺳﻴﺎﻫﻲ، ﭼﻴﻦ و ﺷﻜﻦ ﻳﺎ ﺷﻤﺎری ﻣﺸﺒﻪﺑﻪﻫﺎی ﺗﻜﺮاری ﻣﺎﻧﻨﺪﻓﺼﻠﻨﺎﻣﻪ ﭘﮋوﻫﺸﻬﺎیادﺑﻲ ﺳﺎل7، ﺷﻤﺎره 62، زﻣﺴﺘﺎن 8831 ﺑﻨﻔﺸﻪ، ﺳﻨﺒﻞ، ﺳﻠﺴﻠﻪ، ﺣﻠﻘﻪ، ﻣﺸﻚ. ﻫﻤﺮاه اﺳﺖ، وﻟﻲ ﺣﺎﻓﻆ ﺑﺮﺧﻼف ﺳﻨﺖ در ﻛﻨﺎر زﻟﻒ، درازی را ﺑﻪ اﻣﻴﺪ و ﻳﺎ ﭘﺮﻳﺸﺎﻧﻲ را ﺑﻪ دل ﻧﺴﺒﺖ ﻣﻲدﻫﺪ. در ﻛﺘﺎﺑﻬﺎی ﺑﺪﻳﻊ ﻓﺎرﺳﻲ ﺑﻪ ﺗﺪاﻋﻲ ﻣﻌﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻳﻚ آراﻳﻪ ﺗﻮﺟﻪ ﻧﺸﺪه و ﺗﻨﻬﺎ دﻛﺘﺮ ﺷﻔﻴﻌﻲ ﻛﺪﻛﻨﻲ از ﻧﻘﺶ ﻗﺎﻓﻴﻪ در اﻳﺠﺎد ﺗﺪاﻋﻲ ﻣﻌﺎﻧﻲ ﻳﺎد ﻛﺮده اﺳﺖ، اﻣﺎ در ﻏﺮب ﺑﻮﻳﮋه در داﺳﺘﺎنﻧﻮﻳﺴﻲ ﺑﻪ روش »ﺟﺮﻳﺎن ﺳﻴﺎل ذﻫﻦ« ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮع ﭘﺮداﺧﺘﻪاﻧﺪ. در اﻳﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﺲ از ﺑﺮرﺳﻲ ﺗﺪاﻋﻲ ﻣﻌﺎﻧﻲ در ﺣﻮزه رواﻧﺸﻨﺎﺳﻲ و ادﺑﻴﺎت و ﺑﻴﺎن ﺗﻔﺎوت آن ﺑﺎ اﻳﻬﺎم، ﺗﻨﺎﺳﺐ و اﻳﻬﺎم ﺗﻨﺎﺳﺐ، ﻧﻤﻮﻧﻪﻫﺎی ﻳﺎﻓﺘﻪ ﺷﺪه اﻳﻦ آراﻳﻪ در دﻳﻮان ﺣﺎﻓﻆ اراﺋﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ. ﺗﺎرﻳﺦ ﭘﺬﻳﺮش ﻣﻘﺎﻟﻪ: 71/3/9831 ﺗﺎرﻳﺦ درﻳﺎﻓﺖ ﻣﻘﺎﻟﻪ: 91/8/8831ﺣﺎﺻﻞ ﭘﮋوﻫﺶ ﺣﺎﺻﻞ ﺷﺪ، اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻧﻤﻮﻧﻪﻫﺎی ﺧﺎم و اﺑﺘﺪاﻳﻲ اﻳﻦآراﻳﻪ در دﻳﻮان ﺷﺎﻋﺮان ﻗﺒﻞ از ﺣﺎﻓﻆ و ﻧﻴﺰ ﻣﻌﺎﺻﺮان وی و ﺣﺘﻲ در ﺷﻌﺮ ﺷﺎﻋﺮان ﭘﻴﺸﮕﺎماز ﺟﻤﻠﻪ رودﻛﻲ، ﻛﻤﺘﺮ دﻳﺪه ﻣﻲﺷﻮد، اﻳﻦ ﻧﻤﻮﻧﻪﻫﺎ ﺑﺴﻴﺎر ﻧﺎدر و ﻛﻤﻴﺎب اﺳﺖ ﺣﺎل اﻳﻨﻜﻪ درﺷﻌﺮ ﺣﺎﻓﻆ ﺑﻪ ﻧﺴﺒﺖ دﻳﮕﺮان ﺑﺴﺎﻣﺪ زﻳﺎدی دارد و در ﺷﻌﺮ او ﻫﻢ ﻧﻤﻮﻧﻪﻫﺎی اﻳﻦ ﺟﺎ ﺑﻪ ﺟﺎﻳﻲ در ﺻﻔﺘﻬﺎ و ﻣﺸﺒﻪﺑﻪﻫﺎی زﻟﻒ - ﺑﻪ دﻟﻴﻞ ﺗﻌﺪد آﻧﻬﺎ - ﺑﻴﺶ از ﻣﻮارد دﻳﮕﺮ اﺳﺖ.
ملخص الجهاز:
" 2-4 ﺗﺪاﻋﻲ ﻣﻌﺎﻧﻲ در ﺷﻌﺮ ﺣﺎﻓﻆ ﺗﺪاﻋﻲ ﻣﻌﺎﻧﻲ ﻣﻄﺮح در رواﻧﺸﻨﺎﺳﻲ و ادﺑﻴﺎت ﻏﺮب ﺑﻪ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺷﺨﺼﻲ ﻓﺮد ﺑﺴﺘﮕﻲ دارد و ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ در اﻓﺮاد ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن ﻣﺘﻔﺎوت اﺳﺖ؛ اﻣﺎ آراﻳﻪ ﻣﻮرد ﻧﻈﺮ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺳﻨﺖ ادﺑﻴﺎت واﺑﺴﺘﻪ اﺳﺖ و ﭼﻨﺎﻧﻜﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪ، ﻣﺜﻼ ﺗﺼﻮر زﻟﻒ ﺑﺮای ﺷﺎﻋﺮ ﺳﻨﺘﻲ و ﻫﺮ ﺧﻮاﻧﻨﺪه آﺷﻨﺎ ﺑﺎ اﻳﻦ 701 ﻧﻮع ادﺑﻴﺎت ﺑﻪ ﻃﻮر ﻳﻜﺴﺎن ﻣﻔﺎﻫﻴﻢ ﺳﻴﺎﻫﻲ، درازی و ﭘﺮﻳﺸﺎﻧﻲ را ﺗﺪاﻋﻲ ﻣﻲﻛﻨﺪ و ﺗﻔﺎوت دﻳﮕﺮ اﻳﻨﻜﻪ در روش »ﺟﺮﻳﺎنﺳﻴﺎل ذﻫﻦ« ﺗﺪاﻋﻲ ﺑﺎ ﮔﻮﻧﻪای »زﺑﺎن ﭘﺮﻳﺸﻲ«81 و »ﻧﺎﺑﻪﺟﺎﻳﻲ« ﻓﺼﻠﻨﺎﻣﻪ ﭘﮋوﻫﺸﻬﺎی ادﺑﻲ ﺳﺎل7، ﺷﻤﺎر62، زﻣﺴﺘﺎن8831 واژﮔﺎن ﻫﻤﺮاه اﺳﺖ؛ ﺑﺪﻳﻦ ﻣﻌﻨﻲ ﻛﻪ ﻣﻔﺎﻫﻴﻢ ﺑﻪ ﺷﻜﻠﻲ ﻧﺎﻣﻨﻈﻢ و آﺷﻔﺘﻪ در ﺿﻤﻴﺮ ﻧﺎﺧﻮدآﮔﺎه ﺷﺨﺼﻴﺖ داﺳﺘﺎن ﺗﺪاﻋﻲ ﺷﺪه و ﺑﻪ ﻫﻤﺎن ﺷﻜﻞ ﺑﺮ ﻗﻠﻢ ﻳﺎ زﺑﺎن راوی ﺟﺎری ﻣﻲﺷﻮد ﺣﺎل اﻳﻨﻜﻪ در آراﻳﻪ ﺗﺪاﻋﻲ ﻣﻌﺎﻧﻲ ﺑﺎ ﻧﻮﻋﻲ »ﺟﺎﺑﻪﺟﺎﻳﻲ آﮔﺎﻫﺎﻧﻪ«91 روﺑﻪرو ﻫﺴﺘﻴﻢ؛ ﺑﺮای ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺣﺎﻓﻆ در اﻳﻦ ﺑﻴﺖ: ﺗﺎ ﻛﻲ ﻛﻨﺪ ﺳﻴﺎﻫـﻲ ﭼﻨﺪﻳـﻦ دراز دﺳﺘﻲ ﺳﻠﻄـﺎنﻣـﻦ ﺧـﺪا را زﻟﻔـﺖﺷﻜﺴﺖﻣﺎ را )4-534( ﻓﻌﻞ »ﺷﻜﺴﺖ« را درﺟﻤﻠﻪای ﻫﻤﺮاه زﻟﻒ آورده اﺳﺖ ﺗﺎ ﻳﻜﻲ از ﺻﻔﺘﻬﺎی ﻣﻌﻤﻮل و ﺳﻨﺘﻲ زﻟﻒ ﻳﻌﻨﻲ »ﺷﻜﺴﺘﻪ« را ﺗﺪاﻋﻲ ﻛﻨﺪ و ﺻﻔﺖ »دراز« را ﻫﻢ ﺑﺎ ﺗﺮﻛﻴﺐ »دراز دﺳﺘﻲ« ﺑﻪ »ﺳﻴﺎه« ﻧﺴﺒﺖ داده ﺗﺎ ﺻﻔﺖ دﻳﮕﺮ زﻟﻒ ﻳﻌﻨﻲ »دراز« را ﻓﺮا ﻳﺎد آورد و اﻧﺘﺨﺎب »ﺳﻴﺎه« ﻫﻢ ﻛﻪ ﺻﻔﺘﻲ ﺟﺎﻧﺸﻴﻦ اﺳﻢ )ﻏﻼم( اﺳﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ دﻟﻴﻞ اﺳﺖ و ﭼﻨﺎﻧﻜﻪ دﻳﺪه ﻣﻲﺷﻮد، ﻓﻌﻞ »ﺷﻜﺴﺖ« ﺑﺮای ﺿﻤﻴﺮ»ﻣﺎ« و ﻧﻴﺰ ﺻﻔﺖ »دراز دﺳﺘﻲ« ﺑﺮای »ﺳﻴﺎه« )ﻏﻼم( ﻧﺎﻣﺘﻌﺎرف ﻧﻴﺴﺖ و ﻫﻴﭻ ﮔﻮﻧﻪ »ﻧﺎﺑﻪﺟﺎﻳﻲ« و »ﻋﺪم ﺗﻨﺎﺳﺐ واژﮔﺎن« و »زﺑﺎن ﭘﺮﻳﺸﻲ« در ﺑﻴﺖ ﻧﻴﺴﺖ و ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎ ﻳﻚ »ﺟﺎﺑﻪ ﺟﺎﻳﻲ« رو ﺑﻪ رو ﻫﺴﺘﻴﻢ."