خلاصة:
عصر نوین را بسیاری از متفکرین (از جمله کاستلز، واتیمو، هاروی، گیدنز، بودریار) عصر سلطه منطق رسانه دانستهاند. مهمترین ویژگی رسانه های ارتباطی در عصر جدید، جهانی بودن آن است. به گونه ای که رسانه به بخشی جدایی ناپذیر از زندگی روزانه بسیاری از سوژه های انسانی تبدیل شده است. زندگی روزمره سوژه های انسانی در مواجه با رسانه، تغییرات زیادی را تجربه کرده است. بسیاری از این تغییرات در نگاه تئوریک پارادایم های فلسفی و جامعه شناختی بازنمایی شدهاند. مقاله حاضر به دنبال بررسی همین تغییرات است. به عبارتی بهتر، مقاله حاضر در پی بررسی تئوریک روایت سوژه در رویکردهای مختلف میباشد. نتایج پژوهش نشانگر این امر است که رویکردهای تحلیل رسانه (از رویکرد تأثیرات رسانه تا مکتب بیرمنگام و مطالعات پسااستعماری) نگاهی تا حدود زیادی متفاوت به نقش سوژهها در تحلیل رسانه به عنوان یک متن جهانی دارند. در رویکردهای تأثیر رسانه، مخاطب به عنوان یک سوژه آگاه نفی میشود. همین نگاه با تفاوتهایی ایدئولوژیک در نگاه فرانکفورتیها هم ادامه مییابد. اما در تفکرات پست مدرنیسم و به طور خاص در دیدگاه جیانی واتیمو، برای رسانه وجهی رهایی بخش قائل میشود که در آن سوژهها میتوانند از حاکمیت کلان روایتها رهایی یابند. به هر صورت، اگر با نگاهی پارادمیک به مسئله نگاه کنیم مشخص میشود که هیچ کدام از تئوریها و رویکردهای تحلیل رسانه را نمیتوان به طور کامل در یک پارادایم جای داد. تلاقی و درهم تنیدگی پارادایمی، از ویژگی روایتهای سوژه در رویکردهای نظری تحلیل رسانه میباشد.
ملخص الجهاز:
"آنان بر این باورند که در سنت مطالعات فرهنگی، حداقل دو نگاه به رابطه سوژه و قدرت وجود دارد: در رویکرد اول، این رابطه جبری و یک سویه است، بر اساس این رویکرد، ذهنیت سوژهها به نحوی موفق توسط گروه های قدرتمند جامعه شکل میگیرد.
به عبارتی دیگر، آدورنو محصولات فرهنگی از جمله تلویزیون و فیلم را مبلغ ایدئولوژی نظام سرمایهداری میداند و بیشتر به فرآیند رمزگذاری متنی توجه دارد و از این لحاظ در تضاد با متفکرینی چون فیسک 1 و هبدیژ 2 قرار میگیرد که به چرخش گسترده نشانههای چند معنایی در محیط «مازاد نشانهها» اعتقاد دارند و هرگونه Fiske Hebdidge معنای مسلطی در متن رسانه را رد میکنند(بارکر، 1387: 127).
هال بر این باور است که هیچ چیز معناداری خارج از گفتمان وجود ندارد و مطالعات رسانهای وظیفهاش سنجش شکاف میان واقعیت و بازنمایی نیست، بلکه تلاش برای شناخت این نکته است که معانی به چه نحوی از طریق رویهها و صورت بندیهای گفتمانی تولید میشود (کالورت و لویس، 2002: 200).
از طرف دیگر، تاکید متفکرین پسااستعماری (از جمله ادوارد سعید، هومی بابا، اسپیواک و لیلا گاندی) بر بستر و محل (شرق در این نگاه) در تولید متن به روایت دیگری (غرب) و قدرت سوژه شرقی در خوانش چنین سوءگیری هایی را باید در درون پارادایم برساختی – تفسیری جای داد.
Cultural Studies, Identity and Politics between the Modern and the Postmodern, London and New York: Taylor & Francis e-Library."