خلاصة:
بیژن نجدی(1376-1320)، داستان نویس و شاعر معاصر ایران است که با مجموعه داستانهای «یوزپلنگانی که با من دویده اند»، «دوباره از همان خیابان ها» و «داستان های ناتمام» جای خود را در میان داستان کوتاه نویسان ایران بهخوبی باز کرده است. این جستار بر پایه نظریه های نقد ادبی نوین درباره «دیگران» (Others) در داستان های بیژن نجدی نگاشته شده و آشکار است که در این زمینه از گفته ها و باورهای میخاییل باختین، زبان شناس نام آور روس، بهره فراوان برده شده است. توجه به «دیگران» می تواند بازنگری افکار عمومی را در پی داشته باشد و نگاه سایر داستان نویسان را به «دیگران» نیز حساس تر و نغزتر سازد. این گزارش به روش توصیفی بر پایه فیش برداری و فن واکاوی کتابخانه ای شکل یافته و تمامی داستان های بیژن نجدی مورد جست وجو قرار گرفته است و به این نتیجه می رسد که در تمامی داستانهای نجدی، تنهایی انسان ها به چشم می خورد این تنهایی بیشتر در کالبد طردشدگی و وازدگی اجتماعی است. شخصیت های داستان نجدی از میان درهم شکستگان اجتماعی انتخاب شده اند و انزواطلبی و یاس و ناامیدی و در نهایت مرگ بهره سرخوردگان اجتماعی داستان های نجدی است.
Bijan Najdi(1942-1998) ،a contemporary Iranian short story writer ، made himself known with the following collections of short stories: "The Panthers Running With Me"، "Again of Those Streets" and "The Unfinished Stories" . This paper is based on the modern literary theories about "The Others" and it obviously borrows Michael Bakhtin's notions as well.Paying attention to "the others" can expand the public mentality and improves the sensitivity of the artists to this fraction of the society. The major questions dealt with in this paper include the recognition of "the others"، the differentiation between the characters and "the others"، the process through which the narrators define "the others" and the minorities to which Najdi has paid more attention . This research is done based on the close reading of all the stories written by Najdil.
ملخص الجهاز:
"به باور باختین«در این حالت است که ما«لحن اجتماعی»و حتی خواستهها و نگرشهای گروه کثیر جامعه را درمییابیم»(همان،80) نجدی و هر نویسندۀ دیگری در شخصیتهای داستانیشان،این دیگربودگی را میگنجانند؛سپس از دید دیگران همدیگر را ارزیابی میکنند و گفتمان اجتماعی دوسویهای شکل میگیرد.
نکتهای که باید در آن درنگ کرد،ساعتسازی بالا خان است در حالی که زمان برای او به سکون رسیده است:«اتاق پر از صدای تیکتیک ساعتهایی بودکه صاحبانشان برای تعمیر به بالاخان داده بودند و پیرمرد هر روز خودش را با باز و بسته کردن فنر آنها سرگرم میکرد»(همان،ص 113) توپ،در این داستان،از فضای بیرون اتاق ساکت و بیدغدغۀ پیرمرد-با شکستن شیشه-وارد میشود.
اما کسانی نیز وجود دارند که پیش از آنکه ایدئولوژی متلاشی شود،خودشان حزب و گروه را کنار گذاشتند،زیرا آنها افرادی روشنفکر بودند نه پیروانی کوردل و از آنجا که«آنکه بسیار میاندیشد،برای حزبی شدن مناسب نیست،زیرا چنین کسی خیلی زود از اندیشه حزب فراتر میرود»(نیچه،به نقل از زیفرانسکی،1383،ص 54) روشنفکران این گروهها درمییابند چگونه برهان گروه را با تفکر خود گروه پاسخ دهند و رد کنند.
رفته بود به کردها یاد بده که چی رو با چی بریزن تو سوراخ آسیاب و آردش کنن که چقدرشو بریزن توی دیگ تا کله مردههاشون بشه اندازه یه گردو که پوست کردها چین ورداره،که هرکسی بتونه یه نعش را بذاره تو پانجا [شیشهای به اندازۀ شیشۀ اکسژکتورانت](همان،صص 12-11) آزمون کردها و کردستان در یک یادوارۀ ذهنی برای بیژن نجدی که در جنگ به کردستان رفته بود،[با توجه به یادداشتهای خود او]رنج از مرگ«دیگران»را به همراه داشته که برای روح ظریف و نازکاندیش نویسنده،کارورزی نغز و بران برجای آنکه یأس و ناامیدی از دیدن دژمنشی و دیوسیرتی انسان،فضای او را پر از نژندی کرده است."