خلاصة:
در این مقاله، به نحو غیر مستقیم استدلال شده است که ابن سینا وابستگی وجود اخلاق به دین را نمیپذیرد. مراد ما از وابستگی وجودی اخلاق به دین این است که اوصاف اخلاقی اعمال، مانند خوبی و بدی، تابع اوامر و نواهی شارع باشد. استدلال ما از دو بخش اصلی تشکیل شده است. در بخش نخست نشان دادهایم که ابن سینا به دلیل واقعگرایی، نمیتواند وابستگی فوق را بپذیرد. و در بخش دوم، با فرض ناواقعگرایی، دشواریهای نسبت دادن پذیرش وابستگی فوق را به وی، مورد توجه قرار دادهایم. چنان که میدانیم، واقعگرا دانستن ابن سینا راه همواره نبوده است؛ از این رو در بخش نخست، بر این ادعا استدلال کردهایم.
ملخص الجهاز:
وابستگي وجودي اخلاق به دين، احکام اخلاقي، واقعگرايي، شناختيگروي، قراردادگرايي، ابنسينا درآمد وابستهدانستن اخلاق به دين به شكلهاي مختلف قابل تصور است، که برخي از آنها در طول تاريخ طرفداران جدّي داشته است، و حتي در حال حاضر هم دارد.
بدينترتيب، در باب وابستگي وجودي اخلاق به دين، نخستين گام براي اصطياد رأي فيلسوفانِ قديم، که مباحث فلسفي اخلاقي را در سبک و سياق جديد طرح نکردهاند، بررسي ديدگاه آنها دربارة ماهيت احکام اخلاقياست؛ زيرا با فرض پذيرش واقعگرايي اخلاقي از سوي آنها امکان پذيرش وابستگي وجودي منتفي ميشود.
اما مشکل اين است که ابنسينا قضاياي پاية اخلاقي را در زمرة مشهورات خاصّه يا آنچه آراء محموده و تأديبات صلاحيه خوانده، درج کرده است، يعني قضايايي که واقع و اساسي جز شهرت ندارند و از اينرو در مقابل اوليات قرار ميگيرند.
(ابنسينا، 1381، 127ـ126) پرسش اساسي اين است که مراد ابنسينا از اينکه «احکام اخلاقي، تکيهگاهي جز شهرت ندارد» چيست؟ يک خوانش پرطرفدار اين است که احکام اخلاقي، مابازاء عيني خارجيِ مستقل از خواستها و علايق انسان ندارد، بلکه محصول نوعي اعتبار و قرارداد اجتماعي و توافق عمومياست، و از اينرو مبناي قبول آنها شهرت آنهاست، نه کشف واقعيت.
خوانش واقعگرايانه از سخن ابنسينا به اعتقاد صاحب اين قلم، شواهدِ واقعگرايي اخلاقي ابنسينا و بهتبع، اعتقاد وي به عدم ابتناي وجودي اخلاق بر دين فراوان است؛ در مقابل، نشانههاي ناواقعگرايي او مبهم و ابهام آنها نيز قابل تفسير است.