چکیده:
دربارٔه الفاظ متشابه قرآن مانند لوح ، قلم ، عرش ، کرسی و ... دو دیدگاه اصلی وجـود دارد. یک نظر آن است که این واژه ها در معـانی محسـوس ، حقیقـت ، و در معـانی معقول مجازند، اما طبق دیدگاه دیگر این واژه ها در معانی معقـول هـم حقیقت انـد. طبق این دیدگاه ، که آن را با الهام از غزالی «نظریه روح معنا» نامیده ایم ، الفـاظ بـر ارواح معانی وضع شده اند و خصوصیات مصادیق در معنای اصلی وجود ندارد. اصـل این دیدگاه از غزالی اسـت و بسـیاری از عارفـان و حکیمـان پـس از او هـم آن را پذیرفته اند. این دیدگاه خود به سه صورت قابل تقریر است که دیدگاه طباطبایی در المیزان دربارٔه این الفاظ نیز با یکی از این تقریرات سه گانه مطابقت دارد.
خلاصه ماشینی:
این نظریه ها را می توان به این نحو خلاصه کرد: / نظریۀ حقیقت و / مجاز حقیقت در معقول و مجاز / الفاظ متشابه در محسوس / قرآن نظریۀ ارواح / معانی به نحو تشکیک / حقیقت در هر دو / به نحو تواطی در عین حال بیان برخی از کسـانی کـه ایـن نظریـه را پذیرفته انـد چنـان اسـت کـه قابلیـت همــۀ ایــن تفاســیر گونــاگون را دارد، مــثلا فــیض کاشــانی در مقدمــۀ چهــارم تفســیر صــافی همین دیدگاه را اختیار کـرده و آن را بـا سـخنی کـه گـاه عـین بیـان غزالـی در جـواهر القـرآن اسـت بـه تفصـیل شـرح داده و حمـل ایـن الفـاظ را بـر مجـاز نادرسـت خوانـده اسـت ، (فـیض کاشـانی ، ١٤١٥، ج١، ص٣٢-٣٤) امـا ظهـور سـخن او در هیچ یـک از ایـن تفاسـیر آشـکار بـه نظـر نمی رســد.
حقیقــت در معقــول و مجــاز در محســوس : یــک تفســیر از نظریــۀ «روح معنــا» می توانــد ایـن باشـد کـه کـاربرد ایـن الفـاظ در مصـادیق معقـول ، حقیقـت و در مصـادیق محسـوس ، به نحو مجازی است و دیدگاه غزالـی ممکـن اسـت بـه همـین نحـو تفسـیر شـود، چنان کـه نصر حامـد ابوزیـد نیـز از سـخن او چنـین برداشـت می کنـد.
(موســوی خمینــی ، ١٣٧٠، ص٢٤٨-٢٥١) در اینجا شایسته است به این نکتـه توجـه کنـیم کـه ایـن تقریـر از نظریـۀ روح معنـا لازمـۀ مهمـی دارد: اگـر الفـاظ در وهلـۀ نخسـت بـر معـانی معقـول وضـع شـده اند، در ایـن صـورت به آســانی نمی تــوان پــذیرفت کــه واضــع ، انســان باشــد؛ زیــرا انســان نخســت بــا پدیــده های تجربـی و محسـوس روبه روسـت و سـپس بـا معـانی معقـول آشـنا می شـود.