چکیده:
مفاهیم کلی (معقولات) به سه دسته اولی، ثانی فلسفی و ثانی منطقی تقسیم می شوند. «صدرالمتالهین»، انتزاع مفاهیم کلی از امور عینی و نیز نحوه وجود این مفاهیم در ذهن را ملاک تمایز معقولات قرار می دهد و «حاجی سبزواری»، معیار تمایز معقولات را در ذهنی یا عینی بودن ظرف عروض و اتصاف می داند. از طرفی، «مطهری» برمبنای نظریه وجود رابط و نفسی در دیدگاه صدرالمتالهین، معیار دیگری را مطرح می کند که ما از آن به معیار وجود شناختی تعبیر می کنیم و در آن ذهنی یا خارجی بودن وجود رابط و وجود نفسی معقولات، معیاری برای تمایز آن ها معرفی می شود. این مقاله ضمن تشریح معیارهای حاجی سبزواری و صدرالمتالهین در این زمینه، نشان می دهد که این معیارها درحقیقت به یک امر واحد دلالت دارند و معیار وجود شناختی نیز تلفیقی از دیدگاه های حاجی سبزواری و صدرالمتالهین است. همچنین این مقاله در تلاش است نقدهای مطهری را بر این معیارها بررسی کند و برای این نقدها، پاسخ هایی ارائه دهد و نشان دهد در غالب موارد، نقدهای مطهری بر آرای صدرالمتالهین و حاجی سبزواری وارد نیست.
The intelligibles are divided into primary, secondary philosophical, and
secondary logical intelligibles. Mulla Sadra differentiates between the three
according to the process of abstraction of general concepts from particulars
as well as their position in the mind. Hajji Sabzevari, however, distinguishes
between them on the basis of objectivity or subjectivity of prosody and
ascription. On the other hand, Motahhari introduces another distinguishing
factor, an ontological one, on the basis of Mulla Sadra’s theory of copulative
and non-copulative types of existence. Studying Mulla Sadra’s and Hajji
Sabzevari’s factors, the authors of this article prove that they refer to a single
fact, and the ontological factor is the combination of the two. They also
seek to analyze Motahhari’s criticisms of Mulla Sadra’s and Hajji Sabzevari’s
factors in order to demonstrate that they are often irrelevant.
خلاصه ماشینی:
بهاینترتيب طبایع مصدری، لوازم ماهيات و حتي نسبتها و اضافهها ازمعقوالتثاني فلسـفي، و مواردی چون نوع، جـنس، فصـل ، عـرض خـاص و عـرض عـام کـه قضـایای ذهني ه را مـيسـازند، ازمعقوالتثاني منطقي هستند: «در بسياری از موارد معقول ثانوی بر محموالت عقلي و مبـادی انتزاعـي ذهنـي آنهـا اطالق مي گردد و از این قبيل اسـت طبـایع مصـدری و لـوازم ماهيّـات و نسـبتهـا و اضافه ها، و گاهي هم بر معاني منطقي و مفهومات ميزاني که در درجۀ دوم و آنچه بعـد از آنها از معقوليّت است اطالق ميشود و آنها محموالت و عـوارض عقلـيانـد کـه مطابق حکم ميباشند و در حملشان بر محموالت، حکایتکننده از آن حکماند و انتـزاع آنها از موصوفات عبارت از نحوه وجود ذهني آنهاست بهآن شرط که معقود به آنهـا 6 از قضایای ذهني باشد و اینها عبارتاند از موضـوع حکمـت ميـزان بـرعکس اولـي» (صدرالدّین شيرازی، 1201، ص833).
همچنين حاجيسبزواری در تمایز معقوالتثاني منطقي و فلسـفي بيان مي دارد که زماني که عروض معقول در ذهن است، اگر اتصافش هم در ذهـن باشـد، «معقـولثـاني منطقي» و اگر اتصافش در خارج باشد، «معقولثاني فلسفي» نام دارد: «همانا عارض سه قسم است: عارضي که عروضش بر معروض و اتصاف معـروض بـه آن در خارج است مانند سياهي و واضح است که آن از معقوالت اول است.
این امر بدان معناست که چون اساسا مصداق این مفاهيم خارجي است، هرگاه چنين مفاهيمي بر یکي از مصادیق خود عارض شـوند، ایـن عـروض نـه در ذهن، بلکه در خارج رخ خواهد داد و همچنين متصفشدن مصداق مورد بحث نيز در خارج از ذهن خواهد بود و این همان تعریفي است که حاجي از معقوالت اول ارائه ميدهد.