چکیده:
«اعتقاد» بهعنوان گرایشی روان شناختی به صدق یک قضیه، به اعتباری، دارای دو وجه است: (1) از یکسو اعتقاد به یک قضیه با خود پیامدها و لوازمی عملی را بههمراه می آورد. هنگامی که ما واجد یک اعتقاد می شویم مقارن با آن گرایش های روان شناختی دیگری هم در ما پیدا می شوند. یک اعتقاد نه تنها می تواند رفتاری از ما را تغییر دهد، بلکه بیش از آن زندگی ما را تحتتاثیر خود قرار دهد. ما این وجه از اعتقاد را وجه «عمل شناختی» آن می نامیم؛ (2) از سویدیگر یک اعتقاد می تواند ما را به صدق و کذب قضیه ای رسانده یا دست کم به آن نزدیک سازد. فیلسوفان معرفت شناس با جدا ساختن وجه اخیر اعتقاد که ما آن را وجه «معرفت شناختی»، خواهیم نامید، از لوازم و پیامدهای عملی آن اعتقاد، منحصرا خود را به صدق و کذب و دلیل یا فرآیند، موصل به صدق و کذب محدود ساخته اند. از نگاه معرفت شناسان آن چه به یک اعتقاد ارزش و شان معرفتی می دهد صدق و کذب، دلالت او بر واقعیات موجود در عالم، و موجه و ناموجه، یا موثق و ناموثق، بودن است، و نه پیامدها و لوازم عملی آن. معرفت شناسی با محدود ساختن خود به این وجه از اعتقاد در قلمرو اندیشه های بنیادی اسلام، مثل «ایمان»، «کفر»، «شرک»، و «نفاق» به چیزی خنثی و بی خاصیت تبدیل می شود. اصطلاحات و اندیشه های بنیادی قرآن، مثل «ایمان»، «کفر»، «شرک»، و «نفاق» که ترکیب و تلفیقی از وجوه معرفتی و عمل شناختی هستند، دیگر نمی توانند مورد تحلیل و مطالعه این نوع معرفت شناسی قرار بگیرند؛ مگر آن که برخلاف نگاه قرآنی به آن ها، مرزبندی هویتی میان آن ها برداشته شود و آن ها به مفاهیمی با هویت معرفتی یکسان و واحد تبدیل شوند.
خلاصه ماشینی:
هنگـامیکـه مـن در اثـر ایـن آرزوی خود که پسر من نابغه است، و نه با مالحظة دالیل معرفتی تأییدکنندة صدد به این اعتقاد برسـم که پسر من دانشآموز نابغهای است، و نیز اعتقاد "هیتلر" که او بهترین شخص برای حکومت و رهبـری جهان است، و اعتقاد از روی ترس یک فرد بیمار که او مبتال به سرطان ریه است، نمونـه هـایی دیگـر از اعتقادات محصول دلیل یا فرآیند عمل شناختی هستند، که هرچند در عمل و رفتار شخص تأثیر به سـزایی دارند اما نسبت به موقعیت معرفت شناختی شخص واجد آن ها خنثی و بی تأثیر هستند.
نخست، در مفهوم عمل شناختی نه تنها اعتقادات بلکه سایر گرایش هـا، مثـل آرزو، امیـد، دعـا، خواسـته، پرسش، قصد، وعده، تهدید، هشدار، خوف، و رجاء، هم مـی تواننـد دارای دلیـل یـا توجیـه، یـا محصـول فرآیندی عملشناختی، باشند، یا آنکه برخی از آنها دلیل یا توجیهکنندة برخی دیگر باشند؛ دوم، هرچنـد که ممکن است قضیة مورد اعتقاد در اینجا درواقع صـادد باشـد امـا ایـن صـدد هـیچ گونـه دخـالتی در مالحظات عمل شناختی و نتایج مترتب بر آن ندارد.
درحالیکـه برای آگاهی یافتن از موجه بودن یا نبـودن اعتقـاد او بـه لحـا معرفتـی نیـاز داریـم تـا بـر مالحظـات معرفت شناختی، ازجمله صادد یا کاذب بودن قضیة مورد اعتقاد او و نیز دالیل یا شواهد صدد آن قضـیه تکیه نماییم؛ پنجم، یک اعتقاد، در نگاه عمل شناختی، پیوسته و همراه بـا التـزام عملـی بـه آن اعتقـاد و پیامدهای آن است.