چکیده:
جهانی شدن فرایندی است که بنا به تحولات گسترده ای که در زندگی بشری به ویژه در چند دهه اخیر رخ داده است، هم چنان در حال رشد بوده و بنا به تحولات صورت گرفته، جامعه جهانی به این سمت حرکت می کند. این فرایند به صورتی پیچیده در زمینه های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و تکنولوژی و به ویژه اقتصادی به سرعت رو به گسترش است و سویه ها و جلوه های تازه ای به روی سامانه های سیاسی در ابعاد گوناگون گشوده است.
بسیاری از متفکران اقتصادی معتقدند که، اولین حرکت در خصوص جهانی شدن اقتصاد به قرن نوزدهم باز می گردد. از نظر این گروه از افراد، اقتصاد در آن زمان با توجه به شرایط آن روز، یک اقتصاد جهانی بوده است، به طوری که دوره بین سالهای 1870 تا 1914 را «دوره طلایی ادغام اقتصادی» نام گذاری کرده اند. از جمله عوامل موثر بر جهانی شدن در اواخر قرن نوزدهم، افزایش حجم تجارت بوده است. لیکن بنا به دلایل متعدد از جمله، اعتراضات تولیدکنندگان ملی در مخالفت با روند تجارت آزاد، وقوع جنگ جهانی اول، بحران بزرگ در سال های 32-1929، جنگ جهانی دوم و تمایل دولت ها به سمت اعمال سیاست های استقلال طلبانه اقتصادی تداوم روند جهانی شدن به فراموشی سپرده شد.
جنبه اصلی فرایند جهانی شدن اقتصاد، همانا روند ادغام و وابستگی آن در کشورهای مختلف است که روابط شمال - جنوب را می توان در چارچوب آن مطرح ساخت. دو عامل مهم مقوله جهانی شدن که رابطه مستقیمی با یکدیگر دارند، همانا بازارهای هدف جهانی و موضوع دولت - ملت است که در اثر رقابت بازارهای جهانی با یکدیگر، در نوردیده شده یا به عبارتی، مرزهای ملی امروزه مانند دیوارهای شیشه ای است که ماورای آنها قابل مشاهده هستند. بنابراین فرایند جهانی شدن اقتصادی، جهت گیری اقتصاد ملی کشورها را به سوی اقتصاد جهانی متحول ساخته و فعالیت هایی که قبلا در چارچوب ملی تنظیم می شد اکنون به صورت جهانی و مطابق با نیازمندی های بازار جهانی انجام می شود. در این فرایند است که آینده و سرنوشت کشورهای جنوب و شمال به هم گره خورده است.
در این پژوهش در پرتو گفتمان نظری جهانی شدن و با تکیه بر جهانی شدن اقتصاد سیاسی، به شناسایی و معرفی فرصت ها و بازدارنده ها و تهدیدهای رشد و توسعه جهان، موسوم به شمال - جنوب می پردازیم
خلاصه ماشینی:
آنها استدلال مي کردند که تضاد بين شرق و غرب که جنبه هاي سياسي و ايدئولوژيک دارد، تضاد اصلي نيست ، زيرا اين دو بلوک به لحاظ مباني مادي ، فني و اقتصادي قدرت ، در واقع به يک جهان ِ تعلق دارند و خصومت هاي ظاهري سياسي و نظامي خود را نيز به زودي حل مي کنند، اما آنچه باقي مي ماند و تضاد اصلي دنياي معاصر را تشکيل مي دهد، رويارويي شمال صنعتي ِ غني قدرتمند با جنوب غيرصنعتي فقير ضعيف است (ساعي ، ١٣٨٤ :١٦-١٤).
در اين موقعيت دشوار، مردم در انتظار گفتگوي برابر و صادقانه ي گروه هشت با کشورهاي در حال توسعه هستند، چرا که مي دانند که اين گفتگو نه تنها مي تواند به حل دشواري هاي کنوني کمک کند، بلکه به ايجاد يک روابط مشارکتي نوين ، برابر، همسود و با منافع متقابل بين شمال و جنوب کمک خواهد کرد و فرصت هايي را نيز براي توسعه ي جهان فراهم خواهد آورد (روزنامه اطلاعات ، ١٣٨٨ :٤).
ب ـ تهديدها ١- افزايش شکاف بين شمال - جنوب به رغم دگرگوني هاي برجسته در نظام اقتصادي سياسي سرمايه داري جهاني ، دو مشخصه ي اصلي متمايز کشورهاي جهان سوم تغيير نکرده است : ١) وابستگي پيرامون ؛ ٢) شکاف ميان مرکز و پيرامون که نشان مي دهد «در هر صورت اين کشورهاي مرکز هستند که به طور مداوم کشورهاي پيرامون را تحت سلطه خود دارند» يعني «نقش اصلي و اساسي کشورهاي پيرامون که در حاشيه ي ممالک توسعه يافته جاي دارند، تأمين رشد و شکوفايي اقتصادي مرکز مي باشد» (کلانتري ، ١٣٨٦: ٣٧).