چکیده:
نقد و ارزیابی جریان های فکری ایران معاصر، متاثر از چگونگی برخورد آنها با مساله سنت و تجدد است. در تلاقی ایرانیان با دنیای مدرن، نخبگان فکری با قضاوت درباره این دو گزینه، در عین حال از بعد نظریه پردازی نیز، جهت حرکت خود را تعیین می کردند. در مقاله حاضر با اشاره به نیازهای فکری در فهم سه رویکرد تجددگرا، بومی گرا و گزینش گرا با تمرکز بر اندیشه آل احمد مورد ارزیابی قرار می گیرد. جلال آل احمد به اقتضای آثار ادبی و سیاسی روشنفکری بومی گراست. از این حیث پرداختن دوباره و واکاوی دغدغه ها و در ضمن یافتن کاستی های نظریه او همیشه جالب توجه خواهد بود. تردیدی نیست او در مجموع کارهای نوشتاری از نقدها تا داستان های گوناگون، جایگاه برجسته ای را در میان گفتمان های روشنفکری ایران معاصر به دست آورده است. مقاله حاضر بر آن است این فرضیه را به بحث بگذارد که به چه دلایلی این نگاه واجد کاستی ها و تناقض هایی است. استدلال خواهد شد که آل احمد هم در طرح معنای "غرب" و "مدرنیته" و از آن مهم تر "شرقی" یا "بومی" تضادها را به نمایش می گذارد. به منظور اثبات فرضیه این نوشتار روش توصیفی- تحلیلی را با استناد به آثار این نویسنده، پیش خواهیم گرفت
خلاصه ماشینی:
به اين دليل رضا براهني در کتاب "قصه نويسي " خود درباره ي اهميت تفکر بومي گرايانه و اصالت خواه مي نويسد: "غربزدگي آل احمد، نخستين رساله ي شرقي است که وضع شرق را در برابر غرب ، غرب استعمارگر، روشن مي کند و احتمالا نخستين رساله ي ايراني است که در يک سطح جهاني ارزش اجتماعي دارد" (براهني در ميرسپاسي ، ١٦٣:١٣٨٤).
بديهي است در رويکرد هستي شناختي "ما - آنها" فهم هويت بومي - شرقي با تعيين موقعيت و جايگاه "ديگري "يعني غرب عملي مي شد با اين همه آل احمد به اعتبار آثاري که از خود به جاي گذاشته و شناسنامه ي روشنفکري خود که در آن متأثر از سارتر و اگزيستانسياليسم او و نيز انديشه هاي چپ مارکسيستي است ، فردي مدرن است و نمي توان او را به حوزه ي مطلق سنت کشانيد.
"البته در ادامه مي گويد: "در محيطي آماده براي بيماري رشد کرده " (آل احمد، ١٣:١٣٨٥) و يا در جاي ديگر در همين کتاب در تعريف غربزدگي مي گويد: "اکنون به پرسشي دويست ، سيصد ساله ، و مجبور به جبران اين همه درماندگي و واماندگي و نشسته بر زمينه آن کليت تجزيه شده ي اسلامي بر آنم غربزدگي را چنين تعبير کنم : "مجموعه عوارضي که در زندگي و فرهنگ و تمدن و روش انديشه ي مردمان نقطه اي از عالم حادث شده است ، بي هيچ سنتي به عنوان تکيه گاهي و بي هيچ تداومي در تاريخ و بي هيچ مدرج تحول يابنده اي .