چکیده:
از نیمه دوم قرن دوم میلادی، تقریری از مسیحیت اشاعه یافت که به قرائت پولسی معروف است و از همان زمان تاکنون بر جهان مسیحیت حکم فرماست. پولس یهودی متعصبی از قبیله بنیامین است که پس از تعقیب و شکنجه بسیاری از مسیحیان، به واسطه مکاشفه ای اثبات ناپذیر به جرگه مسیحیان پیوست و به زعم خود، همه عمرش را وقف ابلاغ و اشاعه دین مسیح کرد. از نظر پولس، مسیحی کسی است که به تجسد خداوند در قالب انسان و قربانی شدن او برای بخشش گناهان بشر و زنده شدن و رجعتش به آسمان ایمان داشته باشد و اقرار کند که آدمی به واسطه گناه ذاتی اش، که به واسطه حضرت آدم در نوع بشر نهاده و نهادینه شده است، نه از طریق اعمال نیک که فقط به واسطه فیض یا ایمان به نجات از سوی خداوند به سعادت و بخشش و رستگاری رهنمون خواهد شد و سرآخر مسیحی کسی است که کلیسا را نماینده مسیح بر زمین بداند و به نجات از طریق تبعیت از آن و اذعان به حقانیتش ایمان داشته باشد. قرائت پولس با توجه به پیش زمینه های معرفتی و غیر معرفتی اش، اعم از تعصبات دینی، یونانی مآبی، زبان یونانی، و نیز اوضاع حاکم بر اجتماع و محیط دوران و تعارضات وی با یهودی ـ مسیحیان، مبتنی بر الوهیت حضرت عیسی (ع) و کلیساست. متابعت یا مشابهت برخی از بخش های عهد جدید با قرائت پولس، که در نامه هایش به دیگر مسیحیان نمایان است، به تعارضات موضوعی مفهومی با اناجیل همدید و تعارض در نگرش و سلوک اخلاقی برآمده از اناجیل همدید با حیات عیسی (ع) منجر شد. قرائت پولسی پیامدهایی دارد که برآمده از انسان خداپنداری یا الوهیت عیسی (ع) است که ضمن تنزل شان ربوبی از منظر قدرت و علم، خداوند را به عاملی خارج از نظام خلقت و دستگاه آفرینش تبدیل می کند.
خلاصه ماشینی:
هیچ راه دیگری برای نجات وجود ندارد و یگانه راه رستگاری طریقی است که پولس، در مقام غلام عیسی مسیح، ابلاغ میکند و این پیام، همان بشارتی 2 است که خداوند وعدهاش را از زمانهای دور، با انبیای خود در کتاب آسمانی داده بود (رومیان، 2: 1).
گرچه عیسی از خدای پدر کاملا جداست، الوهیتی کامل دارد (کولسیان، 19: 15)، اما با وجود این در گناه ذاتیاش، که به واسطۀ حضرت آدم در نوع بشر نهاده و نهادینه شده است، نه از طریق اعمال نیک که فقط به واسطۀ فیض یا ایمان به نجات از سوی خداوند به سعادت و بخشش و رستگاری رهنمون خواهد شد و سرآخر مسیحی کسی است که کلیسا را نمایندۀ مسیح بر زمین بداند و به نجات از طریق تبعیت از آن و اذعان به حقانیتش ایمان داشته باشد.
باور به اینکه عیسی پسر خدا و همذات با خداست یا درواقع پدر و پسر ماهیتی یکسان دارند و پسر از ازل، به اختیار و نه ضرورت، از پدر متولد شده است (نه خلق)، محصول تفکر انسانخداپندارانه است که تفکر انسانخداپنداری مسیح از طریق جنبۀ فلسفی این بحث، یعنی مسیح در مقام لوگوس یا عقل خداوند که خالق و حافظ جهان است، تأیید و توجیه میشود.
بنابراین، پولس به واسطة نقش و جایگاهی که برای مسیح بلندمرتبه، پسر خدا، قائل شده است همة خصایص ذاتی ربوبی را از خدای پدر سلب و به نفع خدای پسر مصادره میکند و این امر جز تصوری انسانخداپندار و خدایی بیرون از نظام خلقت برجای نمیگذارد، چنانکه استید در توصیف دومین قرائت از تثلیث در قرن سوم میلادی میگوید: «لوگوس را میتوان به نمایندة دائمی خود محدودسازی و تنزل اختیاری خدا توصیف کرد» (استید، 1387: 242 - 244).