چکیده:
میرزاده عشقی از چهره های سرشناس و پرشور شعر عصر مشروطه است . ازجمله مواردی که درگفتارو نوشتار وی بازتاب یافته و بسـامد بـالایی داشـته ، مفهـوم «وطن » است . وطن در شعرو اندیشه ی این شاعر جسور، بـا نـوعی نـاهمگونی و تناقض اندیشی همراه بوده است . در وطنیه های عشقی ، درون مایـه هـایی همچـون خودکامگی منفعت طلبان ، ریاکاری سیاست پیشگان ، علل عقـب مانـدگی ایرانیـان ، راه های نبرد با دشمنان و افشای ماهیت بیگانگان ، به چشم می خورد. در این گفتار برآنیم تا با تحلیل و تفسیر مفهوم وطن در شعرو اندیشه ی عشـقی، دیـدگاه هـا و چشم اندازهای متنوع و متعدد وی را در ارتباط با مسایل سرزمینش ، تبیین نماییم و از این طریق ، ابعاد برجسته وکم ترشناخته شده ی شاعر را به نمایش بگذاریم ؛ بدین ترتیب که کلید راه یابی به مبانی آرمانی وطن خواهی عشقی را در پیوند با مواردی همچون سرشت و عواطف فردی، روحیه ی عرب ستیزی ، اتحاد همگانی، ضدیت با جمهوری قلابی و ایسـم هـایی همچـون سوسیالیسـم ، داروینیسـم ، ایـده ئالیسـم ، شوونیسم ، ناسیونالیسم ، آنارشیسم و رمانتیسم جسته ایم .
خلاصه ماشینی:
"»(همایون کاتوزیان ، ١٣٧٢: ٦)در این راستا،شـفیعی کـدکنی نیـز بـرآن سـت کـه «ناسیونالیسم و رمانتیسم ،خواهران توأماننـد؛ بـه همـین مناسـبت ،اوج ناسیونالیسـم در عشقی بیش تر به چشم می خورد» (شفیعی کدکنی ، ١٣٨٧: ٣٠)و عشق عشقی به وطن و مهر دائمی او به ایران ،این گونه بر صفحه ی ذهن و ضمیر او نقش می بندد: معشوق عشقی ای وطـن ، ای عشـق پـاک ای آن که ذکر عشق تو شـام و سـحر کـنم عشقت نه سرسریست که ازسربه در شود مهرت نه عارضی است که جای دگر کـنم عشـق تـو در وجـودم و مهـر تـو در دلـم با شیر اندرون شدو بـا جـان بـه در کـنم (میرزاده عشقی، ٣٧٧:١٣٥٧) بـا آن کـه درنتیجـه ی عشـق وطـن گزیـد در این خراب مانده وطن در خرابـه هـای بــازش ببــین کــزو درو دیــوار مــی شــنید دایم ز شام تا سحر این نالـه کـای خـدای گر این چنین به خاک وطن شب سحر کنم خاک وطن که رفت چه خاکی به سر کـنم (همان :٣١٦) آن چه در شعرو اندیشه ی عشقی در این زمینه به چشم مـی خـورد،آن اسـت کـه نگرش اجتماعی وی بر بینش فردیش پیشی گرفته است ."