چکیده:
تمدن هر ملتی دربردارندة تمامی عناصر فرهنگی آن ملت است و اسطورههـا نخسـتین بن مایه های فرهنگی آن هستند. کارل گوستاو یونگ معتقـد اسـت اسـطورههـا در روان جمعی هر ملتی حضور دارند و ویکو نیز عقیده دارد اندیشمندان هر عصری می توانند بـا بررسی اسطورههای ملت ها به اکتشاف دوبارة تاریخ نائل شوند. اسـطورههـای باسـتانی به علت فراتاریخی بودنشان نمونه هایی مثالی برای انسان کنـونی هسـتند کـه شـگفتی ، حرمت گذاری و خطاپذیری انسان اولیه را از منظری فرازمانی بـه انسـان کنـونی نشـان می دهند. آگاهی فراتاریخی از اسطورهها موجب می شود ریشه های تمدنها شناخته شود و قـدرت اداره و برنامـه ریـزی بـرای پیشـرفت انسـان حاصـل شـود. در مقالـة پـیش رو اسطورههای یونانی به عنـوان ریشـه ایتـرین عناصـر تمـدن کنـونی غـرب بـا نگـاهی فراتاریخی مورد بررسی قرار گرفته است .
خلاصه ماشینی:
اما ویکو (١٧٤٤-١٦٦٨) از دیدگاه تاریخ گرایانه معتقد بود هر مفهومی از طبیعـت انسـانی مـی توانـددر تاریخ یک جامعه تغییر ایجاد کند و بنابراین می توان گفت اسطوره ها ضرب المثل هایی بودند که به صـورت حقایق قابل دسترس مذهبی ـ فلسفی برای عقل انسانی تمثل یافتند، از این رو اندیشـمندان هـر عصـری می توانند با بررسی اسطوره های ملت ها بـه اکتشـاف دوبـارة تـاریخ نائـل شـوند.
همچنین احساس خطا در وجود انسان اولیه ـکه می تواند از طبیعت بکر او، یعنی بهشت حیوانیـت ، ریشـه گرفته باشدـمی تواند اشاراتی به تکرار جاودانة طبیعت انسانی داشته باشد تا الهـام بخـش آزادی ، اختیـار و خلاقیت او به عنـوان انسـان تـاریخ منـد مـدرن شـود و بـه ایـن وسـیله بتوانـد بـا نقـادی تـرس و رنـج اسطوره شناسانه به ریشه های اضطراب خود واقف شود و در دورة ازخودبیگانگی مدرنیته ، از آرامش طبیعت بکر خود به عنوان برقرار کنندة موازنة وجودیش تبعیت کند.
بـه عنـوان مثـال الوهیـت هـای تصورشـده در دوره هـای باسـتانی ، نشان دهندة ضرورت پرستش برای انسان بودند ودر نتیجه این ضرورت های اسطوره شناسـانه ، آدمـی را به فلسفة کشف «تاریخ جاودانة آرمانی » (Ideal eternal history) هدایت کرده انـد (,١٩٧٥ ,Vico .