خلاصه ماشینی:
"این پرسش که «چگونه است که مفهوم محوری "شهر" [پولیس] نزد ارسطو و دیگران، از نوشتههای سیاسی کانت رخت برمیبندد و جای خود را به مفهوم "جامعه" میدهد؟» پرسشی نیست که هیچ مورخ تاریخ فلسفهای بتواند بدان پاسخی درخور دهد، مگر اینکه دست از کلانروایتی که برای تاریخ اندیشه مسلم پنداشته است بکشد؛ باوری که به موجب آن اندیشهی نظری و عملی مقید به تاریخ یک جغرافیا از یونان تا قرون وسطای مسیحی و آنگاه اروپای مدرن است.
در واقع با توجه به مباحث فوق میتوان گفت که تا آنجاکه خود کانت عصر فرهنگی اسلامی را در پسزمینهی تاریخی دوران خودش جدی میگیرد، باید نتیجه گرفت که از یک سو مفاد حقوقی خود مفهوم «شهر» در این روند تا عصر او غالب آمده است و در نتیجه وی برای تحلیل سیاسی از تحلیلی حقوقی آغاز میکند و از دیگر سو وی «جامعهی» انسانها را بر «شهر» شهروندان و سوژهها اولویت میدهد.
از اینرو، تعجب هانا آرنت از مخالفت صریح کانت با هرگونه «انقلاب اجتماعی» نیز خود جای تعجب است، زیرا کانت در قلب نوشتههایش -جدای از برخی جملات که به خاطر روح زمانه میتوان اینجا دیگر آنها را واقعا زیکزاک دانست- از یک فضای درونشهری که در آن حاکمی بر سوژهها ستم کند، حرف نمیزند که چونان یک ایدئولوژیست کار حاکم را توجیه کند، بلکه دارد از یک قرارداد مبتنی بر ارادهی جمعی انسانها -نه سوژهها و شهروندان- برای شکلدهی به یک جامعه حرف میزند که انقلاب در آن بهمنزلهی تغییر حاکم یا نوع حکومت نیست، بلکه برایش به معنای فسخ قرارداد از اساس و تلاشی جامعه بهطور کلی و بازگشت به وضعیت طبیعی است."