خلاصه ماشینی:
"در چشماندازی کلی، باید در نظر داشت که وضعیت «طبیعی» تمامی جوامع پیش از بحرانی شدن تمامیت شکل زندگی و شیوهی اندیشه و عمل آنها در نتیجهی تحولات چند صد سال اخیر، وضعیت احساس تعلقی بدیهی و بدون مسئله به شرایطی دادهشده بوده است ـیعنی نوعی احساس «جایگیری» و تعلق به جهان یا زیستجهانی خاص، بدون آگاهی مشخص نسبت به امکانپذیری اشکال زیستن و بودن دیگرگونه و بدون خودآگاهی چندان نسبت به نحوهی زیست و رفتار و کردار و معناسازی و رفتار نهادی و جمعی - یکی از مهمترین تحولاتی که با گذر از تاریخنگاری سنتی به تاریخنگاری جدید اتفاق افتاد در واقع همین دگرگون کردن یا گسترش بخشیدن به موضوع پژوهش تاریخی و توجه به حوزهها و پدیدارهایی بود که در گذشته در خور تأمل تاریخی تشخیص داده نمیشدند.
4 پرسشی که به طور ضمنی در پس تمامی ملاحظاتی که از ابتدای متن با آنها سروکار داشتهایم وجود دارد، به بیان فلسفیتر، پرسش بر سر امکان و محدودههای امر نو است: اینکه آیا رخ نمودن چیزی نو در شرایط تاریخی حاضر ـدر شرایط تاریخی ما به عنوان یکی از کشورهای جهان جنوب در نسبت با تحولات جهانی و جهانیشوندهی کنونیـ ممکن است، و یا ما باید به بازسازی راه رفتهی دیگران، راهی که دیگران پیش از این بیشتر و بهتر آن را انجام دادهاند، در محیط خودمان بسنده کنیم، و نهایتا آن را با توجه به شرایط و «فرهنگ» خودمان اقتباس، بازسازی، و ترجمه کنیم؟ آنچه در بند پیشین در مورد آن سخن گفتیم به بیانی دولوزی در چارچوب نوعی هستیشناسی مبتنی بر مفهوم «همانی» یا اینهمانی عمل میکند: ما از برخی فرضها، مقدمات و مبانی، به نتیجهای پیشبینیشده، یا به «همان» چیزی که در نظر داشتیم میرسیم."